البیان

پیامبر اعظم صلّى‌الله‌علیه‌وآله: آن کس که خود را بر مسلمانان مقدم بدارد، در صورتى که مى‌داند در میان مردم کسى برتر از او وجود دارد، به خدا و رسولش و به مسلمانان خیانت کرده است.

اخلاق اجتماعی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

مؤلفه‏ هایى از اخلاق اجتماعى‏ پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله‏

اخلاق اجتماعی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
اخلاق اجتماعی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

گسترده‏ترین ارتباط انسان، ارتباط و تعامل با عضاى جامعه خویش است. در چگونگى ارتباط انسان با جامعه پیرامون، محورهاى متعددى در گفتار و رفتار پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وجود دارد که در ادامه به برخى آنها اشاره مى‏کنیم.

منصور نصیرى‏

گسترده‏ترین ارتباط انسان، ارتباط و تعامل با عضاى جامعه خویش است. در چگونگى ارتباط انسان با جامعه پیرامون، محورهاى متعددى در گفتار و رفتار پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وجود دارد که در ادامه به برخى آنها اشاره مى‏کنیم.

1. خوش ‏اخلاقى‏
خوش‏اخلاقى، عنصرى کلیدى در دیندارى و عاملى مهم در موفقیت انسان است. شاید مهم‏ترین ویژگى رسول خدا صلى الله علیه وآله اخلاق برتر اوست که در قرآن نیز بدان اشاره شده است: «به راستى که تو داراى اخلاق عظیم هستى»(1). قرآن با تمجید نرم‏خویى رسول خدا صلى الله علیه وآله، تأکید مى‏کند که اگر ایشان تندخو مى‏بود، مردم از اطرافش پراکنده مى‏شدند.(2) خوش‏اخلاقى، در سیره اجتماعى پیامبر اکرم، از جایگاه والایى برخوردار است ؛ به گونه‏اى که رسول خدا صلى الله علیه وآله، هدف رسالت خود را کامل کردن ویژگى‏هاى والاى اخلاقى(3) و در روایتى دیگر، کامل کردن خوش‏اخلاقى(4) دانسته است تا آنجا که فرموده است: «اسلام همان اخلاق نیک است».(5) آن حضرت در برخى روایات نیز اخلاق نیک را نصف دین دانسته‏اند.(6)
اخلاق نیکو را مى‏توان کلید کسب دیگر فضایل و کمالات دانست. هر کس از این موهبت الهى برخوردار باشد، به راحتى مى‏تواند، پله‏هاى ترقى و پیشرفت مادى و معنوى را طى کند. شاید به همین دلیل پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «بنده خدا با اخلاق نیک خود به بزرگ‏ترین درجات آخرت و منزل‏گاه‏ها و مراتب شریف مى‏رسد...»(7) اخلاق نیک با رسالت و شریعت ایشان درآمیخته که که مؤمن‏ترین افراد را خوش‏اخلاق‏ترین آنها مى‏داند: «أکمل المؤمنین ایماناً آحسنهم خلقاً»(8) و سنگین‏ترین عمل را در روز داورى، داشتن اخلاق نیک معرفى مى‏کند.(9) انسان کسانى را به خود نزدیک‏تر مى‏داند که اخلاقشان بهتر باشد: «دوست داشتنى‏ترین شما براى من و نزدیک‏ترین شما به من در روز قیامت، خوش‏اخلاق‏ترین و متواضع‏ترین شماست».(10)
رسول خدا صلى الله علیه وآله خوش‏اخلاقى را موجب جلب خیر دنیا و آخرت(11) و مانع از آتش جهنم(12) دانسته و فرموده است: «سه چیز است که اگر در کسى نباشد، نه از من است و نه از خداى عزوجل ؛ بردبارى‏اى که با آن جهالت نادانان را رد کند ؛ اخلاق نیکى که با آن در میان مردم زندگى کند و ورعى که وى را از گناهان الهى باز دارد.(13)
ایشان هم چنین فرموده‏اند: «نخستین چیزى که روز قیامت، در ترازوى اعمال بنده خدا گذاشته مى‏شود، اخلاق نیک اوست»(14). نیر فرمود: «چیزى بهتر از خوش‏اخلاقى، در ترازوى عمل انسان قرار نمى‏گیرد»(15). همچنین فرمود: «شبیه‏ترین انسان به من، خوش‏اخلاق‏ترین شماست»(16) و «در قیامت، نزدیک‏ترین انسان به من کسى است که از همه خوش‏اخلاق‏تر باشد و براى خانواده‏اش از همه بهتر باشد».(17)
پیامبر کامل‏ترین مؤمنان را خوش‏اخلاق‏ترین آنها مى‏دانست(18) و بر خوش‏رویى با مردم و دست دادن با آنها تأکید مى‏کرد و آن را اخلاق مؤمنان، صدیقان، شهدا و صالحان مى‏شناساند.(19) روزى مردى مقابل رسول خدا صلى الله علیه وآله ایستاد و از ایشان پرسید: «اى پیامبر خدا! دین چیست؟» فرمود: «خوش‏اخلاقى». مرد دوباره از سمت چپ ایشان آمد و همان پرسش را مطرح کرد و حضرت نیز دوباره فرمود: «خوش‏اخلاقى». این بار مرد از پشت سر ایشان آمد و همان سؤال را پرسید. رسول خدا صلى الله علیه وآله به او نگاه کرد و فرمود: «آیا دین را نمى‏فهمى؟ دین آن است که خشمگین نشوى».(20)
رسول خدا صلى الله علیه وآله در پاسخ به این پرسش که نیکى چیست نیز فرمود: «نیکى همان خوش‏اخلاقى است...».(21) امام على علیه السلام در بیان ویژگى‏هاى رسول خدا صلى الله علیه وآله مى‏فرماید : «ایشان زبان خود را از سخنان غیرلازم نگاه مى‏داشت. همواره با مردم مأنوس بود و کارى نمى‏کرد که از اطرافش پراکنده شوند و از او گریزان باشند ؛ بزرگ هر قوم و گروهى را احترام مى‏کرد و وى را به حکمرانى قوم خود مى‏گماشت... احوال یاران خود و از کارهاى مردم جویا مى‏شد و کارهاى نیک را تحسین و تقویت، و کارهاى زشت را تقبیح و تحقیر مى‏کرد. در کارها میانه‏رو بود و از ترس آنکه مردم غافل شده، به انحراف گرایند، لحظه‏اى از کار آنها غافل نمى‏ماند...(22) اخلاق ایشان در برخورد با مردم چنان نرم و گشاده بود که به تعبیر برخى پدر مردم شده بود... .(23)
در روایات مصادیق مختلفى براى ویژگى‏هاى والاى اخلاقى یا مکارم اخلاق بیان شده که برخى آنها عبارت است از: راست‏گویى، امانت‏دارى، صله ارحام (پیوند با خویشان)، احترام به میهمان، اطعام نیازمندان، رعایت حقوق همسایگان و همراهان، حیا، گذشت، بیان حق هر چند به ضرر خود انسان باشد.(24)
در برابر خوش‏اخلاقى، بد اخلاقى است که روایات، به پیامدهاى منفى آن اشاره کرده‏اند. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «بداخلاقى عمل آدمى را فاسد مى‏کند، همان سان که سرکه عسل را».(25) همچنین فرمود: «دو خصلت در مسلمان جمع نمى‏شود: بداخلاقى و بخل».(26) بداخلاقى از نگاه ایشان گناهى نابخشودنى است.(27) که ممکن است آدمى را به پست‏ترین درجات جهنم بکشاند(28) و حتى همه عبادات انسان را بى‏اثر کند ؛ براى مثال روزى نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله از زنى تعریف شد که روزها را روزه و شب‏ها را به عبادت مشغول است ؛ اما بداخلاق بوده، همسایگانش را با زبانش آزار مى‏دهد. آن حضرت درباره او فرمود: «خیرى در وى نیست ؛ او در زمره اهالى آتش است.»(29)

2. خیر خواهى‏
خیرخواهى اصلى بسیار مهم و کلیدى در موفقیت انسان و رسیدن به پاداش عظیم الهى است. در علم اخلاق، خیرخواهى در مقابل حسادت است. فرد خیرخواه خواهان بقاى نعمت‏هاى خدا براى مردم است و هیچ دوست ندارد که به آنها بدى برسدرسول خدا صلى الله علیه وآله همواره مردم را به خیرخواهى توصیه مى‏کرد و مى‏فرمود: «در روز قیامت بزرگ‏ترین منزلت و مقام از آن کسانى است که بیشترین گام‏ها را در راه خیر براى مردم برداشته باشند».(30) نیز مى‏فرمود: «انسان باید خیرخواه برادر مؤمنش باشد ؛ همان سان که خیرخواه خودش است».(31)
ایشان در سخنى فرموده‏اند: «هر کس در پى انجام کارى براى برادر مؤمنش باشدولى در حق او خیرخواه نباشد. به خدا و رسول خدا خیانت کرده است».(32)
آخرین مرتبه خیرخواهى این است که انسان آنچه براى خود دوست دارد، براى برادر دینى‏اش نیز دوست بدارد.(33) رسول خدا صلى الله علیه وآله طى فرازى فرمودند: «انسان تا وقتى آنچه براى خود دوست دارد، براى برادر مؤمنش دوست نداشته باشد، ایمان نیاورده است»(34) و نیز فرمود: «بنده خدا ایمانش کامل نمى‏شود: مگر آنکه اخلاقش را نیکو کند، خشمش را فرو برد و آنچه براى خود دوست مى‏دارد براى مردم نیز دوست بدارد ؛ کسانى هستند که بدون انجام اعمال خاصى و تنها با خیرخواهى براى مسلمانان، وارد بهشت مى‏شوند».(35)
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله هیچ‏گاه از خیرخواهى مردم غافل نمى‏شدچنان‏که گذشت، گاه از کسانى که در حضورش بودند، حال مردم را مى‏پرسید و مى‏فرمود: «باید حاضران به گوش غایبان برسانند و نیاز کسانى را که به من دسترسى ندارند، به من برسانید ؛ چرا که هر کس نیاز شخصى را که خود قادر به رساندن آن نیست، به زمامدار برساند و بازگو کند، خداوند در روز قیامت، گام‏هاى او را استوار مى‏گرداند...».(36) از روى خیرخواهى براى مردم و هدایت آنها، خود را به زحمت‏هاى طاقت‏فرسا مى‏انداخت ؛ به گونه‏اى که خداى سبحان خطاب به ایشان فرمود: «فَلَعَلَّکَ بَخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى‏ ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا »(37) ؛ (بیم آن مى‏رود که اگر آنها به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از غم و اندوه در پیگیرى [کار]شان تباه کنى!)
روشن است که اگر همه مردم، اصل گرانسنگ خیرخواهى را در کارهاى خود به کار بندند، هم وجدان کارى تحقق مى‏پذیرد و هم خیانت در کارها از جامعه رخت بر مى‏بندد ؛ دیگر هیچ‏کس، هیچ‏وقت در کار خود کوتاهى نمى‏کند، بلکه همگان، به دلیل خیرخواهى نسبت به دیگران، با نهایت دقت و دلسوزى، به کار خویش خواهند پرداخت و بدین ترتیب، جامعه جهش اقتصادى بزرگى خواهد کرد. امروزه، بسیارى جوامع اسلامى که اخلاق اسلامى در آنها نهادینه نشده، بیشترین زیان‏هاى اقتصادى و اجتماعى را از عدم رعایت این اصل مى‏بینند.

3. مردم‏دارى‏
از روش‏هاى بسیار مؤثر در جذب مردم و نفوذ در قلوب آنان، در کنار آنها زیستن و دورى نکردن از آنهاست. مردم‏دار کسى است که همواره در کنار مردم باشد ؛ با آنها خو بگیرد ؛ با آداب و سنن آنها آشنا باشد و تا جایى که با دین خدا در تضاد نیست، آنها را رعایت کند و خود را در غم و شادى آنها شریک بداند. رسول خدا صلى الله علیه وآله با حلم، بردبارى و نیک خواهى منحصر به فرد خود، همواره در کنار مردم و از حال آنها با خبر بود و در غم و شادى با آنها شریک بود ؛ در تشییع جنازه شرک مى‏کرد و براى عیادت مریض، حتى در دورترین نقطه مدینه، عازم خانه او مى‏شد.(38)
با مردم بسیار مأنوس بود و با کمال تواضع و بزرگوارى با آنها برخورد مى‏کرد ؛ هیچ‏گاه خود را تافته جدا بافته نمى‏دانست و هرگز خودرا از مردم متمایز نمى‏دانست ؛ نیازهایش را خود از بازار تهیه مى‏کرد و به دست خود به خانه مى‏برد. به همگان، کوچک تا بزرگ، سلام مى‏کرد و با ثروتمند یا فقیر هر دو مصافحه مى‏کرد و تا فرد مقابل دستش را نمى‏کشید، دست مبارک خود را از دستش جدا نمى‏ساخت.
رسول خدا صلى الله علیه وآله در مردم‏دارى چنان حساس بود که براساس روایتى، اگر یکى از مسلمانان را سه روز نمى‏دید، از حال او جویا مى‏شد ؛ اگر معلوم مى‏شد که در مسافرت است، برایش دعا مى‏کرد و اگر در مسافرت نبود، به دیدارش مى‏شتافت و اگر بیمار بود، به عیادتش مى‏رفت.(39) هیچ‏کس را از توجه خویش استثنا نمى‏کرد ؛ حتى دعوت بردگان را به گرمى مى‏پذیرفت.(40)
با اینکه آن حضرت از هر گونه تکلفى بیزار بودند و بین خود و دیگران هیچ امتیازى قائل نمى‏شدند، گاه برخى نیازمندان، مقهور شکوه مقام و نام پیامبرى او مى‏شدند ؛ از این‏رو، پیامبر گاه کسانى را که به هنگام برخورد با ایشان دچار لکنت زبان مى‏شدند، یا آثار تأثیرپذیرى در چهره‏هایشان مشاهده مى‏شد، در آغوش مى‏گرفت و به آنها محبت مى‏کرد وکارى مى‏کرد که از شکوه و ابهت ایشان، دچار شتابزدگى و عجله نشوند... همچنین هرگاه نیازمندى نزد ایشان مى‏آمد، فوراً مى‏فرمود: اشکالى ندارد، اشکالى ندارد(41) و بدین ترتیب کارى مى‏کرد که وى هرگز احساس شرمندگى نکند.
مردم مدینه همیشه کودکان خود را نزد پیامبر مى‏آوردند، تا برایشان از خدا خیر و برکت بخواهد یا ایشان را نامگذارى کند. رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز کودک را در آغوش مى‏گرفت و در دامان خود مى‏نشاند. در این میان چه بسا کودک دامان آن حضرت را کثیف مى‏کرد. برخى حاضران با ناراحتى بر سر کودک فریاد مى‏کشیدند ؛ ولى رسول خدا صلى الله علیه وآله آنها را از این کار نهى مى‏کرد و مى‏گذاشت تا کار کودک تمام شود و سپس دعا یا نامگذارى را تمام مى‏کرد و بدین ترتیب، خانواده آن کودک را خشنود مى‏ساخت. هرگز حاضران مشاهده نکردند که پیامبر، از اینکه کودک لباس ایشان را نجس کرده، ناراحت شده باشد، پس از آنکه آنها بیرون رفتند، آن حضرت لباس خود را مى‏شست. چنان رأفت و رحمتى به مردم داشت که اگر در حال نماز، صداى گریه کودکى را مى‏شنید، سوره کوتاهى مى‏خواند و نماز را زود تمام مى‏کرد.(42) این حرکات، از بزرگ‏ترین پیامبر خدا، نشان دهنده رحمت ایشان و شفقت و دلسوزى او نسبت به مردم است.به هر کس که نزد ایشان مى‏رفت احترام مى‏کرد ؛ چندان که حتى گاه لباس خود را براى نشستن او پهن مى‏کرد یا او را در جاى خود مى‏نشاند.(43) روزى جریر بن عبداللَّه به خانه رسول خدا صلى الله علیه وآله رفت ؛ اما خانه ایشان پر بود و وى جایى براى نشستن نیافت، از این رو، در بیرون خانه نشست. وقتى رسول خدا صلى الله علیه وآله وضعیت او را دید، لباس خود را برداشت و به هم پیچید و به او داد و فرمود: بر روى آن بنشین. جریر آن را برداشت و بر گونه‏هاى خود گذاشت و بوسید. سلمان فارسى نیز چنین ماجرایى را نقل مى‏کند و مى‏گوید: نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله رفتمآن حضرت بالشى را که بر آن تکیه کرده بود، به من داد و فرمود: «اى سلمان هیچ مسلمانى نیست که متکایش را براى احترام به برادر مسلمانش بدهد، مگر آنکه خدا او را مى‏آمرزد».(44) در خارج خانه با فقیران بسیار معاشرت مى‏کرد و این کار را چنان دوست مى‏داشت که در راز و نیاز خود با خدا مى‏فرمود: «خدایا مرا در حال حیات و ممات نیازمند قرار ده و در زمره نیازمندان محشورم کن...»(45)
از جلوه‏هاى مردم‏دارى، مدارا با مردم در مواردى است که با دین الهى مخالفتى نداشته باشد ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله به مدارا با مردم بسیار اهمیت مى‏داد و مى‏فرمود: «پروردگارم، مرا به مدارا با مردم امر کرده ؛ به همان سان که به اداى واجبات».(46) ایشان مدارا با مردم را نصف ایمان و رفق و آسان‏گیرى با آنها را نصف عیش مى‏دانست(47) و مى‏فرمود: «خدا رفق و مدارا را در همه کارها دوست دارد و بر آن پاداشى مى‏دهد که به سخت‏گیرى و عدم مدارا نمى‏دهد».(48)
یکى پیامبر اکرم یکى از دلایل برترى پیامبران بر سایر مردم را شدت مداراى آنها با دشمنان دین خدا مى‏دانست(49) و مى‏فرمود: «سه چیز است که اگر در کسى نباشند، هیچ کارى از او به سرانجام نخواهد رسید: [تقوا و] ورعى که وى را از ارتکاب گناهان الهى باز دارد ؛ اخلاق [نیکى‏] که با آن با مردم مدارا کند و بردبارى‏اى که جهالت نادانان را دفع کند».(50)

4. مردم‏یارى‏
رسول خدا صلى الله علیه وآله شیفته یارى رساندن به مردم بود، چنان‏که گاه زندگى‏اش را در این راه مى‏گذاشت. سرور مردم را کسى مى‏دانست که به آنها خدمت کند.(51) مى‏دانیم که بهترین و لذت‏بخش‏ترین حالت براى رسول خدا حال نماز بود ؛ اما کمک به مردم در نظر ایشان چنان اهمیتى داشت که اگر در حال نماز کسى کنارش مى‏نشست، نماز خود را کوتاه مى‏کرد و بلافاصله پس از نماز به او رو مى‏کرد و مى‏فرمود: «آیا نیازى دارید؟»(52) روزى زنى نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و گفت: «با شما کارى دارم». حضرت پاسخ داد: «در هر یک از راه‏هاى مدینه که مایلى بنشین، من نیز با تو خواهم نشست(53) [و به کارت رسیدگى خواهم کرد]». امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا قسم که رسول خدا صلى الله علیه وآله وقتى نیاز کسى به او مى‏رسید، براى برآورده کردن آن، از خود صاحب نیاز بیشتر خوشحال مى‏شد».(54)
اگر رسول خدا صلى الله علیه وآله بر مرکبى سوار بود، اجازه نمى‏داد کسى در کنار او پیاده باشد و او را نیز سوار مى‏کرد و اگر او از این کار امتناع مى‏کرد، مى‏فرمود: «پس جلوتر از من برو و همان جایى که مى‏خواهى خود را به من برسان».(55) از هیچ فرصتى براى یارى رساندن به مردم دریغ نمى‏ورزید: «هر کس در برابر ستمگرى، از مؤمنى حمایت کند، خدا روز قیامت فرشته‏اى برایش مى‏گمارد که در برابر آتش جهنم، از گوشت بدن او حمایت کند.»(56) همچنین مى‏فرمود: «هر کس غم و غصه کسى را برطرف کند یا به مظلومى کمک برساند، خداوند سى و هفت بار او را مى‏بخشد».(57) یارى مردم را در مورد همه آنها، اعم از نیکوکار یا بدکار سفارش مى‏کرد و بَدان را از خود نمى‏راند و یارى کردن آنها را هدایت و باز داشتن آنها از ارتکاب گناه مى‏دانست. روزى به یاران خود فرمود: «برادرت را یارى کن، خواه ظالم باشد یا مظلوم». از ایشان پرسیدند: «چگونه در حالى که ظالم است یاریش کنیم؟» فرمود: «بدین گونه که او را از ظلم باز دارى».(58)
در فرازى دیگر فرمود: «هر کس در حالى صبح کند که به امور مسلمانان اعتنایى ندارد، مسلمان نیست».(59) نیز مى‏فرمود: «هر کس یک نیاز از نیازهاى برادر مؤمنش را برآورده سازد، چنان است که گویى به اندازه همه عمرش، خدا را عبادت کرده است».(60) از نظر ایشان حرکت براى برآورده ساختن نیاز برادر مسلمان، حتى در صورتى که نتواند به نتیجه برسد، پاداش خود را دارد: «هرکس براى برآوردن نیاز برادر [مسلمان‏]ش در ساعتى از روز یا شب اقدام کند، این کار براى او از اعتکاف دو ماه بهتر خواهد بود ؛ خواه آن نیاز را برآورده سازد یا نه».(61)
هنگامى که از ایشان پرسیدند: «محبوب‏ترین مردم نزد خدا کیست؟» فرمود: «کسى که بیشترین نفع را براى مردم داشته باشد»(62) و در فرازى دیگر فرمود: «دو ویژگى نیک است که بالاتر از آنها نیکى‏اى وجود ندارد: ایمان به خدا و نفع رساندن به بندگان خدا»(63) و نیز فرمود: «مردم عیال خدایند، پس محبوب‏ترین مردم نزد خدا کسانى هستند که به عیال خدا نفع برسانند و اعضاى خانه خدا را خشنود سازند»(64) و «هرکس برادر مسلمانش را با گفتن کلمه‏اى لطف‏آمیز احترام کند و غمش را برطرف سازد، همواره در سایه گسترده خدا خواهد بود و مادام که بر آن حال است، رحمت خدا شامل حالش خواهد بود».(65) همچنین فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است ؛ به او خیانت نمى‏کند و به او دروغ نمى‏گوید و او را تنها نمى‏گذارد ؛ همه امور مسلمان، خواه آبرو یا مال یا خونش، بر مسلمان حرام است. تقوا در همین است. در شرارت و بدى انسان همین بس که برادر مسلمانش را تحقیر کند».(66) «مؤمن نسبت به مؤمن، همانند ستون است که یکدیگر را تقویت (و یارى) مى‏کنند».(67) ایشان مؤمنان را یکپارچه مى‏دانست و آنان را چون اعضاى یک پیکر تشبیه مى‏کرد که با ناراحتى یک عضو، سایر اعضا نیز به درد مى‏آیند.(68)
در جنگ‏ها و مسافرت‏ها، همواره مراقب همراهان خود بود و معمولاً در انتهاى صف و گروه راه مى‏رفت تا به کسانى که به کمک نیاز دارند، یارى برساند و گاه حتى چنان با سربازان عادى صمیمى مى‏شد که از پدر و مادر او و خانواده و مشکلات زندگى خانوادگى‏اش جویا مى‏شد و در برطرف کردن مشکلات آنها مى‏کوشید. یکى از این نمونه‏ها خاطره‏اى است که جابر بن عبداللَّه نقل مى‏کند که در ضمن آن رسول خدا صلى الله علیه وآله از ازدواج او و مشکلات خانوادگى او پرسید و بعدها به او کمک کرد.(69)
امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس نیازى از نیازهاى برادر مسلمانش را برآورده سازد خدا در روز قیامت، صدهزار نیاز او را برآورده مى‏کند که از جمله آنها و نخستین آنها بهشت است و یکى دیگر این است که نزدیکان و خویشان و برادرانش را وارد بهشت مى‏کند...».(70)

5. رعایت حقوق مردم‏
از نگاه اسلام، این مسئله بسیار روشن است که حقوق مردم بر حق خدا مقدم است، چرا که ممکن است خدا در روز قیامت از حقوق خود بگذرد و بندگان را ببخشد ؛ اما هیچ فردى در قیامت از حقوق خود نمى‏گذرد. امام على علیه السلام فرمود: «خدا حقوق بندگان خود را بر حقوق خود مقدم کرده است، پس هر کس که حقوق بندگان خدا را رعایت کند، حقوق خدا را نیز رعایت کرده است».(71) رسول خدا صلى الله علیه وآله بر اداى حقوق مردم تأکید فراونى داشت، از روایات حقوق زیادى استنباط مى‏شود که برخى آنها عبارت است:(72)
1. 
هر چه براى خود مى‏پسندى، براى دیگران نیز بپسند.
2. 
پرهیز از آزار آنها با گفتار با کردار.
3. 
پرهیز از تکبرنبست به آنها.
4. 
پرهیز از سخن چینى و نیز گوش دادن به سخن‏چینى سخن‏چینان.
5.
عدم قطع رابطه بیش از سه روز.
6. 
نیکى کردن در حق آنها با حداکثر توان.
7. 
خوش‏اخلاقى، نرم خویى و گشاده رویى نسبت به همه.
8 . 
وفاى به عهد و پیمان با آنها و عدم خیانت به آنها.
9. 
احترام به همه براساس شأن و منزلتى که دارند، به ویژه احترام به بزرگان هر قوم.
10. 
خیرخواهى براى آنها.
11. 
اصلاح و آشتى دادن کسانى که به عللى از یکدیگر جدا شده، دشمنى پیدا کرده‏اند.
12. 
پرده‏پوشى از زشتى‏ها و خطاهاى مردم.(73)
13. 
کوشش در رفع نیاز آنها تا حد امکان.
14. 
سلام کردن به مردم.
15. 
همنشینى با نیازمندان.
16. 
پى‏جویى وضعیت مردم و رسیدگى به مشکلات آنها و شرکت در مجالس و مراسم آنها.
17. 
مواسات با آنها در دارایى خود.
18. 
عیادت آنها به هنگام بیمارى.
19. 
شرکت در تشییع جنازه آنها.
20. 
به نیکى یاد کردن از آنها پس از مرگشان.

در این میان در روایات، افزون بر حقوق پدر و مادر و خویشاوندان، بر حقوق برخى افراد جامعه بیشتر تأکید شده است ؛ نظیر حقوق همسایگان، دوستان، میهمانان و زیردستان انسان.
سفارش درباره حقوق همسایگان بسیار فراوان است ؛ براى مثال رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : «بهترین یاران خدا کسانى هستند که نسبت به یاران خود بهترین باشند و بهترین همسایگان خدا کسانى‏اند که براى همسایه خود بهترین باشند».(74)
عبداللَّه بن عمرو گوسفندى را براى مجاهد ذبح کرد و پس از ذبح گوسفند نزد وى برد. مجاهد دو بار از او پرسید: «آیا از این گوسفند، به همسایه یهودى ما هم هدیه کردید؟» من از رسول خدا صلى الله علیه وآله شنیدم که مى‏فرمود: «جبرئیل همواره مرا به رعایت حقوق همسایه سفارش مى‏کرد ؛ چندان که پنداشتم، همسایه را نیز یکى از وارثان قرار خواهد داد».(75) این روایت را عایشه نیز نقل کرده است.(76) امام على علیه السلام نیز در آستانه شهادت خویش، همین روایت را نقل کرده است.(77)
رسول خدا صلى الله علیه وآله در فراز دیگرى، حرمت همسایه را چون حرمت مادر مى‏داند.(78) یکى از مردان انصار نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و گفت: «از فلانى خانه‏اى خریده‏ام ؛ اما نزدیک‏ترین همسایه‏ام کسى است که از او هیچ خیرى امید ندارم و از شرش هم در امان نیستم». رسول خدا صلى الله علیه وآله به امام على علیه السلام، سلمان و ابوذر دستور داد که از طرف ایشان با بلندترین صدا، سه بار اعلام کنند که هر کس همسایه‏اش از شر او در امان نباشد، ایمان ندارد. آنها نیز اعلام کردند: سپس رسول خدا صلى الله علیه وآله با دستش به چهل خانه از مقابل پشت سر و از سمت راست و چپش اشاره کرد (و آنها را همسایه انسان دانست.)(79) در فراز دیگرى فرمود: «هر کس همسایه‏اش را بیازارد، خدا بوى بهشت را بر او حرام مى‏کند و جایگاهش در آتش است که چه بد جایگاهى است! و هر کس حق همسایه‏اش را تضییع کند، از ما نیست ؛ جبرئیل همواره درباره همسایگان به من سفارش مى‏کرد ؛ به گونه‏اى که پنداشتم، همسایه را یکى از وارثان قرار خواهد داد».(80)
در برخى روایات، حتى در مورد خوراک و پوشاک همسایه نیز سفارش شده است: «هر کس که سیر بخوابد ؛ ولى همسایه‏اش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است».(81) روزى یکى از یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله، سر وقت به قرارى که با رسول خدا صلى الله علیه وآله گذاشته بود. نرسید. وقتى خدمت رسول خدا صلى الله علیه وآله رسید، ایشان از او پرسید «چه شد که دیر آمدى؟» او گفت: «لباسى نداشتم که بپوشم و بیرون بیایم». رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «آیا همسایه‏اى که دو دست لباس داشته باشد، نداشتى که یکى از آنها را به تو عاریه دهد؟» گفت: چنین همسایه‏اى دارم». رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «[ اکنون که لباسش را به تو عاریه نداده،] برادر تو محسوب نمى‏شود».(82)
رسول خدا صلى الله علیه وآله حقوق همسایه را چنین برشمردند:
1. 
اگر از تو کمکى طلبید، کمکش کنى.
2. 
اگر قرضى خواست، قرض بدهى.
3. 
اگر نیازمند شد، تنهایش نگذارى.
4. 
اگر به او خیرى رسید. به او تبریک بگویى.
5. 
اگر بیمار شد، به عیادتش بروى.
6. 
اگر دچار مصیبتى شد، به او تسلیت و دلگرمى دهى.
7. 
اگر درگذشت به تشییع جنازه‏اش بروى.
8 . 
خانه‏ات را چندان بلند نسازى که مانع از رسیدن باد به او شود ؛ مگر آنکه خود او اجازه دهد.
9. 
اگر میوه‏اى خریدى، به او نیز بدهى و اگر چنین قصدى ندارى، مخفیانه به خانه‏ات ببرى تا او نبیند.
10. 
اجازه ندهى که فرزندت میوه را بیرون برد و باعث حسرت و اندوه فرزندان همسایه‏ات شود.
11. 
با بوى غذاهایت او را نیازارى، مگر آنکه مانع از رسیدن بوى غذایت به او شوى.(83)
حقوق زیردستان و کسانى که به گونه‏اى زیر نظر انسان کار مى‏کنند، اهمیت بسیار زیادى دارد ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله بر این نکته تأکید مى‏کرد و مى‏فرمود: «هر کس برادر مسلمانى، زیر دست او بود، باید از آنچه خود مى‏خورد، به او بدهد و از آنچه خود مى‏پوشد، بر او بپوشاند و به وى کارى واگذار نکند که از عهده‏اش بر نمى‏آید و اگر (بنا به ضرورت) چنین کرد، به او در انجام آن کمک کند.(84)

6 . وفاى به عهد
از اصول ضرورى و شایسته سیره پیامبراکرم صلى الله علیه وآله، وفاى به عهد است. قرآن کریم، وفاى به عهد را یکى از ویژگى‏هاى مؤمنان مى‏داند و به صراحت دستور مى‏دهد: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به پیمان‏هاى خود وفادار باشید».(85)
وفاى به عهد، از مهم‏ترین اصول زندگى رسول خدا صلى الله علیه وآله بود. آن حضرت بر عمل به پیمان و عدم نقض آن، حتى در صورتى که طرف پیمان، کافر یا دشمن انسان باشد، تأکید مى‏کرد و هرگز هیچ پیمانى را زیر پا نمى‏گذاشتهمواره سفارش مى‏کرد که مسلمان باید به عهد و پیمانش وفا کند: «هر کس وفاى به عهد نداشته باشد، دین ندارد».(86) امام صادق علیه السلام نقل مى‏کندرسول خدا صلى الله علیه وآله با مردى قرارى گذاشت که در کنار صخره مشخصى منتظر او بماند. آن حضرت به ایشان فرمود: من در اینجا منتظر شما مى‏مانم تا برگردى، پس از مدتى حرارت آفتاب شدت یافت و اصحاب ایشان گفتند: یا رسول اللَّه! اى کاش به سایه مى‏آمدى (تا آفتاب شما را نیازارد). ایشان این درخواست را نپذیرفت و فرمود: من با آن مرد در اینجا قرار گذاشته‏ام و در همین جا منتظراو مى‏مانم و اگر نیامد، خلف وعده از طرف او خواهد بود. بر اساس نقل برخى، آن حضرت تا سه روز در همان نقطه در انتظار آن مرد ماند و وقتى او را دید، بى‏هیچ عصبانیتى فرمود: اى جوانمرد! مرا به زحمت انداختى، سه روز است که در اینجا هستم.(87)

7. امانت‏دارى‏
امانت‏دارى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله زبانزد عام و خاص بوده و هست ؛ حتى پیش از بعثت نیز آن حضرت در میان مردم مکه، با لقب «امین» مشهور بود ؛ بدترین دشمنان ایشان نیز وى را فردى امین مى‏شمردند و در امانتدارى او تردیدى نداشتند. هر کس حتى اگر نخ و سوزنى نزد آن حضرت به امانت مى‏گذاشت، ایشان آن را به وى باز مى‏گرداند.(88) ایشان بر امانت‏دارى تأکید مى‏کرد و کسانى را که از این ویژگى بى‏بهره بودند، اساساً بى‏ایمان مى‏دانست.(89) از نظر ایشان یکى از مهم‏ترین ملاک‏هاى سنجش و ارزیابى انسان‏ها امانت‏دارى آنهاست ؛ «به کثرت نماز، روزه، حج و... آنها منگرید، بلکه به راست‏گویى و امانت‏دارى آنها بنگرید».(90) نیز مى‏فرمود: «امانت‏دارى موجب غنا و خیانت موجب فقر است».(91)

8 . راست‏گویى‏
راست‏گویى از فضایل بسیار مهم اخلاقى است که در صورت همگانى شدن، اعتماد افراد به یگدیگر مستحکم شده، جامعه انسانى به امنیت خواهد رسید. خداى سبحان در قرآن کریم، مؤمنان را پس از سفارش به تقواى الهى، به وارد شدن در زمره راست‏گویان فرا مى‏خواند.(92) رسول خدا صلى الله علیه وآله راست‏گویى را زینت گفتار مى‏داند(93) و از نزدیک‏ترین افراد را به خود در روز قیامت، راست‏گوترین آنها معرفى مى‏کند. چنان‏که گذشت، راست‏گویى را از مهم‏ترین معیارهاى سنجش و ارزیابى انسان‏ها برمى‏شمرد. در برابر راست‏گویى، رذیلت دروغ‏گویى قرار دارد. سخن از آن به مجال دیگرى نهاده مى‏شود.

9. بخشش
پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله سرآمد بخشندگان بود. آن حضرت خود به مردم مى‏فرمود: «هر کس از ما چیزى بخوهد، از آنچه در اختیار داریم، دریغ نخواهیم کرد».(94) جبرئیل علیه السلام مى‏گوید: «من همه خانواده‏هاى روى زمین را بررسى کردم و در میان ایشان، بخشنده‏تر از رسول خدا صلى الله علیه وآله نیافتم».(95)
ابوسعید خدرى مى‏گوید ؛ «رسول خدا صلى الله علیه وآله بسیار با حیا بود ؛ هیچ‏گاه از او چیزى نخواستند، مگر آنکه پاسخ مثبت داد».(96) اگر زمانى چیزى نزد ایشان نبود، قول مى‏داد که به زودى آن حاجت را برآورده سازد.(97) روزى فردى خدمت ایشان رسید و تقاضاى کمک کرد. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «اکنون چیزى ندارم، اما به حساب من خرید کن و وقتى چیزى به دستم رسید، بهاى آن را مى‏پردازم». عمر که شاها ماجرا بود، به ایشان گفت: «اى پیامبر خدا! به او بخشش کردى، در حالى که خدا آنچه در توان تو نیست، بر تو تکلیف نکرده است». رسول خدا صلى الله علیه وآله از سخن او ناخشنود شد. یکى از انصار که آنجا حاضر بود، گفت: «اى پیامبر خدا (هرچه مى‏خواهى) انفاق کن و از خدا درباره فقر و ندارى خود نترس». تبسّم در چهره رسول خدا صلى الله علیه وآله مشهود شد و فرمود: «از سوى خدا به همین شیوه مأمور شده‏ام».(98)
امام على علیه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه وآله بخشنده‏ترین مردم، و در رفت و آمد و همراهى کریم‏ترین مردم بود ؛ به گونه‏اى که هر کس با او رفت و آمد مى‏کرد و او را مى‏شناخت، محبتش در قلبش مى‏افتاد».(99) آن حضرت در بخشش، هرگز به خود نمى‏اندیشید، از این رو، به دوست و دشمن، و به باادب و بى‏ادب یکسان مى‏بخشید.
عربى بادیه‏نشین به رسول خدا صلى الله علیه وآله رسید و عباى ایشان را گرفت و به شدت کشید ؛ به گونه‏اى که گوشه عبا در گردن رسول خدا صلى الله علیه وآله جا انداخت. آنگاه به رسول خدا صلى الله علیه وآله گفت: «اى محمد ؛ دستور بده از مال خدا که در اختیار توست، به من بدهند». رسول خدا صلى الله علیه وآله تبسمى کرد و سپس دستور داد به او چیزى بدهند.(100)
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «سخاوت، درختى از درختان بهشت است ؛ هر کس که شاخه‏اى از آن را بگیرد، نجات مى‏یابد».(101) از ایشان پرسیدندبرترین اعمال کدام است؟ فرمود: «سخاوت و خوش‏اخلاقى، پس از این دو جدا نشوید تا سعادت یابید».(102) همچنین فرمود: «هنگامى که خدا بهشت را آفرید، بهشت پرسید: پروردگارا! مرا براى چه کسى آفریده‏اى؟ خدا فرمود: براى هر سخاوتمند پرهیزکار. بهشت گفت: پروردگارا راضى شدم».(103) رسول خدا صلى الله علیه وآله تأکید مى‏کرد که انسان از سنین جوانى با ویژگى بخشش انس بگیرد ؛ براى مثال مى‏فرمود: «نزد خدا جوان بخشنده و خوش‏اخلاق از پیرمرد بخیل عابد و بداخلاق محبوب‏تر است».(104)

10. سپاس‏گزارى‏
سپاس‏گزارى، شناخت زحمت و خدمت دیگران و تشکر و قدرشناسى از آنهاست خداى سبحان خود را به نام یا صفت «شاکر» یا «شکور» معرفى مى‏کند: «وَ مَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ »(105) و «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ »(106).
یکى از ارکان اصلى زندگى اجتماعى و پایدارى پایه‏هاى جامعه این است که انسان‏ها زحمات و خدمات یکدیگر را ارج نهند. رعایت نکردن این اصل موجب دلسردى زحمت‏کشان و نیکان شده، اندک اندک بى‏تفاوتى اعضاى جامعه نسبت به کارهاى نیک و خدمت به جامعه را در پى دارد و صمیمیت و همدلى لازم براى زندگى اجتماعى را از بین مى‏برد. در مقابل، رعایت این اصل موجب انسجام، پیوستگى و همدلى بیشتر اعضا و استحکام جامعه مى‏شود، از این رو، اعضاى جامعه نباید در برابر خدمات یکدیگر بى‏تفاوت باشند و دست‏کم با گفتار، این وظیفه را به جاى آورند. در قرآن و روایات نیز بر این وظیفه بسیار تأکید شده است. خداوند نیز با صفت «بسیار سپاس‏گزار» توصیف شده است: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ »(107) ؛ در واقع، خداوند هیچ‏گاه کار نیک انسان‏ها را بى‏پاداش نمى‏گذارد.
اصل سپاس‏گزارى از خدمات دیگران، در نظر رسول خدا صلى الله علیه وآله آن همه مهم است که اساساً سپاس از خدا را بى‏سپاس از مردم رد مى‏کند: «هر کس سپاس‏گزار مردم نباشد، سپاس‏گزار خدا نیست».(108) در واقع، ایشان تشکر از مردم را شرط سپاس‏گزارى خدا مى‏داند. ایشان به پاس خدمات مردم و خانواده خود از آنها تشکر مى‏کرد ؛ براى مثال همواره از حضرت خدیجه یاد مى‏کرد و بر او درود مى‏فرستاد و مى‏فرمود: «خدیجه، هنگامى به من پیوست که همه مردم از من دورى مى‏گزیدند ؛ مرا در راه اسلام تنها نگذاشت و حمایتم کرد ؛ خدایش بیامرزد که زن پربرکتى بود و از او صاحب شش فرزند شدم».(109) همچنین از کنیز آزاد شده‏اى به نام «تویبه» که در دوران شیرخوارگى، چند روز به ایشان شیر داده و ایشان را سرپرستى کرده بود، یاد مى‏کرد و همواره به او احترام مى‏گذاشت. حتى از مدینه براى او که در مکه مى‏زیست، لباس و هدایایى مى‏فرستاد و هنگامى که درگذشت بسیار غمگین شد و از حال خویشاوندان او جویا شد تا نسبت به آنها محبت و دلجویى کند.(110)

11. میهمان‏نوازى‏
میهان‏نوازى و آداب میهان‏دارى از مهم‏ترین مسائلى است که در سیره و سخن رسول خدا صلى الله علیه وآله به آن توجه بسیار شده است. ایشان مى‏فرمود: «میهمان راهنماى بهشت است».(111) ایشان میهمان را مایه آمرزش گناهان دانسته است: «میهمان به همراه روزى خود وارد خانه مى‏شود و هنگامى که از خانه میزبان خارج مى‏شود، همه گناهان آن خانه را با خود مى‏برد».(112) روزى به یاران خود فرمود: «هنگامى که خدا خیر و سعادت گروهى را بخواهد، براى آنان هدیه‏اى را مى‏فرستد». گفتند: «چه هدیه‏اى». فرمود: «میهمان که به همراه روزى خود وارد مى‏شود و به همراه گناهان اهل آن خانه بیرون مى‏رود».(113ایشان خانه بى‏میهمان را خانه بى‏فرشته معرفى مى‏کند: «خانه‏اى که میهمان در آن پاى نمى‏نهد، فرشته‏ها در آن گام نمى‏نهند».(114) نیز مى‏فرماید: «هر کس میهمان را اکرام کند، هفتاد پیامبر را اکرام کرده و هر کس براى میهمان یک درهم خرج کند، چنان است که هزاران هزار دینار در راه خدا خرج کرده است».(115)
ایشان افزون بر تأکید بر میهمان‏نوازى، بر اجابت دعوت برادر مسلمان نیز بسیار تأکید کرده است: «من به حاضران و غایبان امتم سفارش مى‏کنم که دعوت برادر مسلمان خود را بپذیرند ؛ هرچند که با او پنج میل فاصله داشته باشند، چرا که پذیرش دعوت مسلمان بخشى از دین است».(116)
ایشان رد دعوت مسلمان و نیز پذیرش دعوت و عدم تناول غذاى میزبان را نوعى جفا مى‏دانست.(117) از سوى دیگر، میهمانى ناخوانده را نکوهش مى‏کرد. روزى به امام على علیه السلام فرمود: هشت دسته اگر به آنها اهانت شد، نباید کسى جز خود را ملامت کنند ؛ نخستین آنها میهمان ناخوانده است.(118) همچنین مى‏فرمود: «هر کس به میهمانى دعوت شود و او بى‏عذر و دلیل موجه رد کند، خدا و رسول خدا صلى الله علیه وآله را نافرمانى کرده است و هر کس بى‏دعوت بر سر سفره‏اى بنشیند، همانند دزد وارد مى‏شود و سرزنش شده خارج مى‏شود».(119)
روزى یکى از اهالى مدینه، ایشان و پنج نفر از یارانشان را براى صرف غذا دعوت کرده بود. یکى از یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله در راه به آنها برخورد و با آنها همراه شد. وقتى به محل میهمانى رسیدند، حضرت به او فرمود: «اینان تو را دعوت نکرده‏اند، پس بنشین تا تو را به آنها معرفى کنم و از آنها اجازه ورود تو را نیز بگیرم».(120) این ماجرا اولاً دلسوزى و حیاى آن حضرت را نشان مى‏دهد ؛ ثانیاً بیانگر آن است که حضور در میهمانى بى‏دعوت، در نظر آن حضرت ناپسند بوده است.
در روایات متعددى، براى میهمان و میزبان وظایفى بیان شده که در ادامه به برخى آنها اشاره مى‏کنیم ؛

وظایف میزبان‏
1. میزبان باید بکوشد که در میهمانى او، تنها ثروتمندان حضور نیابند، بلکه افراد نیازمند نیز بر سفره انسان حاضر باشند. رسول خدا صلى الله علیه وآله مى‏فرمود: «بدترین غذا، سورى است که در آن، تنها افراد سیر حاضر باشند و از افراد گرسنه دریغ شود».(121)
2. 
میزبان نباید غذاهایى را که براى میهمانان حاضر مى‏کند، کم و ناچیز بشمارد و به اصطلاح نباید آنها را ناقابل معرفى کند، چرا که چنین کارى کفران و تحقیر نعمت‏هاى الهى است «در گناه‏کارى انسان همین بس که آنچه براى برادرانش حاضر مى‏کند، اندک شمارد، و در گناه کارى مردم هم همین بس که آنچه برادرشان براى آنها حاضر مى‏کند، اندک شمارند».(122)
3. 
نکته بسیار مهم این است که در میهمان‏دارى باید از تکلّف و زحمت بى‏جا دورى کرد. رسول خدا صلى الله علیه وآله سفارش مى‏فرمود که براى میهمان‏نوازى، به تکلّف و زحمت بى‏جا نیفتید.(123) امام على علیه السلام در پاسخ به فردى که ایشان را به میهمانى دعوت کرده بود، فرمود: «به شرطى مى‏پذیرم که سه چیز را برایم تضمین کنى: از بیرون خانه چیزى نخرى و هرچه در خانه‏دارى برایم حاضر کنى و خانواده‏ات را به زحمت نیندازى»، پس از آنکه که شخص این سه شرط را پذیرفت، امام دعوتش را اجابت کرد.(124)
4. 
بهتر است که در سفره برخى لوازم جانبى و ضرورى، نظیر خلال دندان یا دستمال کاغذى براى میهمانان فراهم باشد. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «از حقوق مهمان این است که خلال دندان برایش مهیا شود».(125)
5. 
میزبان باید همراه با میهمانان غذا بخورد ؛ نه جدا از آنها. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «هر کس که دوست دارد، خدا و رسولش او را دوست داشته باشد، باید همراه با میهمانش غذا بخورد».(126)
6 . 
میزبان باید به بهترین صورت و نیز با خوشرویى و محبت کامل از میهمانان پذیرایى کند. رسول خدا صلى الله علیه وآله هنگامى که گروه نجاشى بر ایشان وارد شدند، خود شخصاً برخاست و به خدمت آنها پرداخت.(127) همچنین رسول خدا صلى الله علیه وآله از اینکه از میهمان کار کشیده شود، نهى مى‏کرد.(128)
7 . 
رسول خدا صلى الله علیه وآله بدرقه میهمان را از حقوق وى مى‏دانست و مى‏فرمود: «یکى از حقوق میهمان این است که با او حرکت کرده، تا کنار درب خانه بدرقه‏اش کنى».(129)

وظایف میهمان‏
برخى وظایفى که براى میهمان بیان شده، عبارت است از:
1. 
پرهیز از میهمانى افراد فاسق و اهل گناه: رسول خدا صلى الله علیه وآله در وصایاى خود به ابوذر فرمود: «اى ابوذر جز با مؤمنان مصاحبت نکن و جز افراد متقى از غذایت نخورند و از غذاى افراد فاسق پرهیز کن».(130)
2. 
همچنان که پیش‏تر اشاره شد، میهمان باید از به همراه آوردن کسانى نظیر فرزند، دوست یا پدر و مادر که میزبان دعوتشان نکرده، بپرهیزد.
3. 
رعایت دقیق وقت تعیین شده، یعنى میهمان نباید زودتر یا دیرتر از وقت مقرر به خانه میزبان وارد شود.
4. 
همچنان که پیش‏تر اشاره شد، میهمان نباید غذایى را که برایش حاضر مى‏شود، ناچیز و اندک شمارد و به دیده حقارت به آن بنگرد.
5. 
میهمان نباید بیش از سه روز در خانه میزبان اقامت کند. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «میهمانى سه روز است و بیش از سه روز صدقه است و میهمان وظیفه دارد که پس از سه روز، از خانه میزبان برود.
6. 
میهمان باید در تعیین جاى نشستن، تابع نظر میزبان باشد، چرا که به تعبیر برخى روایات، صاحب‏خانه بهتر مى‏داند که چه جایى از خانه‏اش براى حفظ حرمت و پوشش خانواده او مناسب‏تر است.(131)

12. دوست‏یابى و دوست‏دارى‏
در زندگى اجتماعى، انسان‏ها نسبت به برخى انس بیشترى مى‏یابند و او را دوست خود بر مى‏گزینند. انتخاب دوست در فرایند زندگى اجتماعى، امرى گریزناپذیر است. در بسیارى موارد، دوست انسان، مهم‏ترین نقش را در تصمیم‏گیرى‏ها و سرنوشت او ایفا مى‏کند. قرآن مجید از کسانى یاد مى‏کند که با برگزیدن دوستان بد، گرفتار عذاب جهنم شده‏اند و با حسرت مى‏گویند: اى کاش با فلانى دوست نمى‏شدیم ؛ «و روزى است که ستمکار دست‏هاى خود را مى‏گزد [و] مى‏گویداى کاش با پیامبر راهى برمى‏گرفتم و اى کاش فلانى را دوست [خود ]نگرفته بودم»(132). در آیه دیگر نیز چنین آمده است: «یکى از بهشتیان مى‏گویدراستى من [در دنیا ]همنشینى داشتم که به من مى‏گفت: آیا واقعاً تو این سخن را باور مى‏کنى که وقتى مردیم و خاک و [مشتى‏] استخوان شدیم، زنده مى‏شویم و جزا مى‏یابیم؟ [سپس ]مى‏پرسد: آیا شما از او اطلاعى دارید؟ پس او را در میان آتش مى‏بیند و مى‏گوید: به خدا سوگند چیزى نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازى! و اگر رحمت پروردگارم نبود، هرآینه من [نیز] از احضارشدگان در دوزخ بودم!»(133)
در اهمیت تأثیر دوست سرنوشت آدمى همین بس که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «آدمى بر همان دینى است که دوستش بر آن است، پس دقت کنید که چه کسى را به دوستى برمى‏گزینید!»(134) و «اگر در مورد کسى شک داشتید و دیندار بودن او براى شما معلوم نبود، به دوستانش بنگرید ؛ اگر دوستانش دیندارند، خود او دیندار است.»(135)
به دلیل تأثیر فراوان دوست در تصمیم‏گیرى‏ها و رویکردهاى انسان، روایات متعدد، به بیان شرایط دوست پرداخته‏اند. برخى شرایطى که براى دوست خوب بیان شده عبارت است از:(136)

1. داشتن ایمان و تدین.
2. 
ظاهر و باطن او یکى باشد.
3. 
افتخار تو را افتخار خود و ننگ تو را ننگ خود بداند.
4. 
دریغ نکردن از آنچه در اختیار دارد براى تو.
5. 
هنگام دچار شدن به مصایب و گرفتارى‏ها تو را تنها نگذارد.
6. 
آنچه براى خود مى‏پسندد، براى تو نیز بپسندد.
7. 
نادان نباشد.(137)
8 . 
شرور نباشد.(138)
9. 
دو رو، یعنى کسى که کردارش با گفتارش همسان نیست، نباشد.(139)
10. 
بدذات و خبیث نباشد.
11. 
اهل فسق و فجور نباشد.
12. 
امانت‏دار باشد.

رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «همنشین نشوید، مگر با عالمى که شما را از پنج چیز به پنچ چیز فرامى‏خواند: از شک به یقین، از ریاکارى به اخلاص، از رغبت (به دنیا و گناهان) به دورى از آن، از تکبر به تواضع، و از حیله‏گرى به خیرخواهى مردم».(140)
در روایات آمده است که پیش از انتخاب دوست، او را آزمایش کنید و از انتخاب شتاب‏زده و بدون بررسى بپرهیزید. این آزمایش و ارزیابى، ممکن است از راه‏هاى گوناگونى صورت پذیرد:
1. 
سپردن امانت به او و سنجش میزان امانت‏دارى او.
2. 
پیشنهاد کار ناپسند به او و دقت در نحوه عکس العمل او.
3. 
عصبانى کردن او و دقت در نحوه واکنش او.
4. 
دقت در گفتار و کردار او و پى‏جویى وجود ملاک‏هاى فوق براى دوست خوب.
5. 
مسافرت با او و بررسى رفتار و اخلاق او در مسافرت.
6. 
امتحان او با پیشنهادهاى مالى گوناگون.(141)
در روایات بر رعایت حقوق دوستان بسیار تأکید شده است ؛ آن چنان‏که دستور داده شده، نام او، نام پدر، مادر، اجداد و محل سکونت او را از وى بپرسیدروزى رسول خدا صلى الله علیه وآله ابن عمر را دید که دنبال چیزى مى‏گردداز او پرسید: «دنبال چه هستى؟» گفت ؛ «در پى یکى از دوستانم». فرمود: «اى عبداللَّه! اگر کسى را دوست داشتى، نام او، نام پدرش، نام جد و خاندان و محل سکونتش را از او بپرس و هرگاه بیمار شد، به عیادتش برو و اگر از تو کمک خواست، به یاریش بشتاب».(142)

14. خشنود کردن مردم‏
رسول خدا صلى الله علیه وآله از هیچ فرصتى شاد کردن مردم دریغ نمى‏ورزید و مى‏فرمود: «هر کس مؤمنى را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هر کس مرا خشنود کند، خدا را خشنود کرده است».(143) نیز مى‏فرمود: «محبوب‏ترین کارها نزد خداى عز و جل شاد کردن مؤمنان است».(144)
ایشان این کار را گاه در قالب شوخى و مزاح انجام مى‏داد. امام صادق علیه السلام از یکى از یاران خود، در مورد شوخى با یکدیگر پرسید. او گفت: «کمتر شوخى مى‏کنیم». حضرت فرمود: «چرا با یکدیگر شوخى نمى‏کنید ؛ شوخى کردن اخلاقى نیکوست و شما با این کار موجب خوشحالى برادر خود مى‏شوید. پیامبر خدا صلى الله علیه وآله به قصد خوشحال کردن مردم با آنها شوخى مى‏کرد».(145) روزى پیرزنى به ایشان گفت ؛ «اى پیامبر خدا! از خدا بخواه که مرا به بهشت ببرد». رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «فلانى! هیچ پیر زنى وارد بهشت نمى‏شود». پیرزن از این سخن پیامبر گریست. حضرت فرمود: «به او بگویید، پیر زن با صورت پیر وارد بهشت نمى‏شود، بلکه خداوند نخست او را جوان مى‏کند و سپس به بهشت مى‏برد، چرا که خداى سبحان مى‏فرماید: «إِنَّآ أَنشَأْنَهُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَهُنَّ أَبْکَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا »(146).(147)
گاه براى خوشحال کردن یارانش، در گفتار خود کلمات غیر عربى را با کلمات عربى مى‏آمیخت ؛ براى مثال روزى به یاران خود فرمود: «قوموا فقد صنع لکم جابر سورا»(148) ؛ برخیزید که جابر برایتان سور درست کرده است. البته ایشان تأکید مى‏کرد که در شوخى کردن نباید از حدود و قوانین الهى تجاوز کرد ؛ براى مثال مى‏فرمود: «هیچ بنده‏اى ایمان خود را کامل نمى‏کند ؛ مگر آنکه آنچه براى خود دوست مى‏دارد، براى برادرش نیز دوست بدارد و در مزاح و غیر مزاح، از خدا ترس داشته باشد».(149) هم چنین شوخى کردن از راه دستاویز قرار دادن کارهاى باطل و ناشایست را جایز نمى‏دانست و مى‏فرمود: «من شوخى مى‏کنم ؛ اما جز حق بر زبانم جارى نمى‏شود». بنابراین، کسانى که به بهانه شوخى مرتکب گناه مى‏شوند ؛ براى مثال به دیگرادن تهمت مى‏زنند، یا آنها را مسخره مى‏کنند، از نظر ایشان نکوهش شده است.

15. گذشت و خطاپوشى‏
گذشت از ویژگى‏هاى نیکوکاران است و در قرآن و روایات بر آن بسیار تأکید شده است ؛ براى مثال در قرآن مى‏فرماید: «و جزاى بدى مانند آن بدى است، پس هر که درگذرد و نیکوکارى کند، پاداش او بر [عهده‏] خداست»(150).
گذشت از خطا و بدى دیگران، از مهم‏ترین و شاخص‏ترین ویژگى‏هاى انسان‏هاى بزرگوار است رسول خدا صلى الله علیه وآله، هیچ‏گاه بدى را با بدى پاسخ نمى‏داد، بلکه همواره مى‏بخشید و از بدى افراد مى‏گذشت.(151) ایشان مى‏فرمود: «آیا شما را از بهترین خلایق دنیا و آخرت آگاه نکنم؟ گذشت نسبت به کسى که به شما ستم کرده ؛ پیوند با کسى که از شما بریده ؛ نیکى در حق کسى که به شما بدى کرده و بخشش در حق کسى که از شما دریغ کرده».(152)
همواره مردم را به پیامدها و پاداش‏هاى دنیوى و اخروى بخشش بشارت مى‏داد ؛ براى مثال مى‏فرمود: «گذشت جز عزت براى انسان نیفزاید، پس گذشت کنید تا خدا شما را عزیز کند»(153) و «در روز محشر منادى ندا مى‏دهد، کسى که پاداشش بر عهده خداست، برخیزد و وارد بهشت شود». مى‏پرسند: «چه کسى پاداشش بر عهده خداست؟» مى‏گوید: «کسانى که نسبت به مردم گذشت داشتند»(154) و «هر کس به گاه قدرت، گذشت کند، خداوند در روز لغزش و لرزش گام‏ها (روز قیامت) از خطاهاى او مى‏گذرد».(155)

16. فرو خوردن خشم‏
در عصر حاضر، فشارهاى روحى فراوانى بر انسان‏ها وارد مى‏شود و این موجب اضطراب و عصبانیت شدید آنهامى‏شود. باید با الگو گرفتن از قرآن و کلمات معصومان، به ویژه پیامبر اعظم، بر این ویژگى ویرانگر فایق آمد. از جمله ویژگى‏هایى که قرآن براى پرهیزکاران و نیکوکاران برمى شمرد، فرو بردن خشم و گذشت از خطاى مردم است: «و خشم خود را فرو مى‏برند و از مردم در مى‏گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد»(156) و «و چون به خشم درمى‏آیند، در مى‏گذرند»(157).
رسول خدا صلى الله علیه وآله با هشدار نسبت به عواقب زیانبار خشم، مى‏فرمود: «غضب سنگى از سوى شیطان است»(158) و «غضب ایمان را فاسد مى‏کند ؛ همچنان که سرکه عسل را».(159) در فرازى دیگر فرمود: «غضب سنگى (از سوى شیطان) در قلب آدمى است ؛ آیا ندیده‏اید که چشمان فرد عصبانى قرمز مى‏شود و رگ‏هایش گشاد مى‏شود؟ پس هر کس اندکى احساس خشم کرد، باید به زمین بچسبد».(160) (کنایه از تغییر حالت و خوابیدن روى زمین براى فرو خواباندن خشم).
روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله از یاران خود پرسید ؛ «در میان شما قهرمان کیست؟» گفتند: شخص بسیار توانمندى که پهلویش به زمین نیاید». پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «بلکه قهرمان واقعى مردى است که شیطان را در قلبش سرکوب کند و خشم او شدید گردد و خون در رگ‏هایش آشکار شود ؛ ولى او خدا را یاد کند و با بردبارى خود، غضبش را سرکوب کند».(161) روزى به عده‏اى برخورد که با بلند کردن سنگى زورآزمایى مى‏کردند فرمود: «این چیست؟» گفتند: «بلند کردن این سنگ معیارى است که با آن مى‏فهمیم قوى‏ترین فرد کیست». فرمود: «مى‏خواهید بگویم قوى‏ترین و توامندترین شما چه کسى است؟» گفتند: «آرى، اى پیامبر خدا!» فرمود: «قوى‏ترین و توانمندترین شما کسى است که هنگام خرسندى، به گناه و باطل نیفتد و خشم وى را از سخن حق دور نسازد و به هنگام قدرت، به کارى که شایسته و حق نیست، روى نیاورد».(162) ایشان فرو خوردن خشم را موجب تقویت ایمان دانسته، مى‏فرماید: «... هر کس خشمش را فرو خورد، خدا درونش را از ایمان پر کند...».(163)
افزون بر آن، فرو خوردن خشم، جلب مهربانى خدا را در پى دارد. از حضرت عیسى علیه السلام پرسیدند: «سخت‏ترین چیز چیست؟» فرمود: «خشم خدا». گفتند: «با چه چیز مى‏توان از خشم او در امان ماند؟» فرمود: «اینکه خشمگین نشوید». گفتند: «منشأ خشم چیست؟» فرمود: «کبر و بزرگ دانستن خود و تحقیر و پست شمردن دیگران».(164)
روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله با اصحاب خود در مسجد نشسته بود. عربى بادیه نشین وارد مسجد شد و در آنجا قضاى حاجت کرد. اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله با عصبانیت بر سرش فریاد کشیدند. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «لا تزرموه» (رهایش کنید بگذارید کارش را بکند). سپس او را نزد خود خواند و فرمود: «مساجد براى کثیفى و قضاى حاجت نیست، بلکه براى خواندن قرآن و یاد خدا و نماز ساخته شده‏اند»، سپس سطل آبى خواست و آنجا را تطهیر کرد.(165)
انسان باید براى علاج غضب، علل به وجود آورنده آن را از بین ببرد و از زمینه‏هایى نظیر تکبر، خودپسندى، شوخى‏هاى بى‏جا، و... بپرهیزد و به هنگام بروز خشم، تا مى‏تواند وضعیت خود را تغییر دهد ؛ براى مثال آن محل را ترک کند یا اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، بخوابد و نیز خدا و قدرت او را یاد کند و با یادآورى اجر فرو خوردن خشم، بر آن غلبه کند.
رسول خدا صلى الله علیه وآله به امام على علیه السلام فرمود: «اى علىخشمگین مشو و اگر خشمگین شدى بنشین و در قدرت پروردگار و بردبارى‏اى که بر بندگانش دارد، بیندیش و اگر به تو گفتند: «از خدا بترس»، خشم را. خود دور کن و به بردبارى روى آور».(166) در فرازى دیگر، وضو گرفتن را راه فرو بردن خشم معرفى مى‏فرماید: «غضب از شیطان است و شیطان از آتش و آتش هم با آب خاموش مى‏شود، پس هر که خشمگین شد، وضو بگیرد».(167)
البته نکته‏اى که باید بدان توجه کرد این است که انسان در مواردى که حقى پایمال یا دین خدا منکوب مى‏شود، باید خشمگین شود. از این گونه خشم در آیات و روایات ستایش شده است. در قرآن، در بیان ویژگى یاران پیامبر آمده است: «أَشِدَّآءُ عَلَى الْکُفَّارِ »(168) و نیز به رسول خدا صلى الله علیه وآله دستور مى‏دهد: «یَأَیُّهَا النَّبِىُّ جَهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَفِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ »(169). امام على علیه السلام مى‏فرماید: «رسول خدا صلى الله علیه وآله براى دنیا خشمگین نمى‏شد ؛ اما در مواردى که حقى پایمال مى‏گردید، چنان خشم مى‏گرفت که هیچ‏کس او را نمى‏شناخت و تا آن حق را نمى‏ستاند، هیچ چیز یاراى ایستادگى در برابر خشم ایشان را نداشت».(170)

17. پرهیز از رهبانیت‏
بر اساس آموزه‏هاى منقول از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، هیچ‏کس حق ندارد، دنیا را براى رسیدن به آخرت یا آخرت را براى رسیدن به دنیا رها کنداین دو از یکدیگر جدا شدنى نیست. ایشان همواره با رهبانیت مبارزه مى‏کرد و به یاران خود مى‏فرمود: «هرگاه داراى ثروت و دارایى شدید، باید اثر آن در شما مشاهده شود».(171) در سوره مائده مى‏خوانیم: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَتِ مَآ أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ * وَکُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَلاً طَیِّبًا وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى أَنتُم بِهِ‏ى مُؤْمِنُونَ »(172)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزهاى پاکیزه‏اى را که خدا براى شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حد مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست نمى‏دارد و از نعمت‏هاى حلال و پاکیزه‏اى که خدا به شما ارزانى داشته، بخورید و از خدایى که به او ایمان دارید، پروا کنید.
در شأن نزول این آیه چنین آمده است: برخى یاران پیامبر، با تأثیرپذیرى از سخنان ایشان درباره روز قیامت و سختى حساب، تصمیم گرفتند که روزها را روزه بگیرند و شب را به نماز برخیزند و روى فرش نخوابند و از خوردن گوشت و رابطه با همسران خود بپرهیزند و دینا را رها کنند. در همین روزها همسر یکى از این افراد نزد عایشه آمد و عایشه با مشاهده ظاهر ناآراسته و ژولیده او گفت: «چرا به خود نمى‏رسى و آرایش نمى‏کنى؟» او ماجراى عبادت و عزلت‏نشینى همسرش را تعریف کرد. هنگامى که پیامبر از این ماجرا آگاهى یافت، همه یاران خود را به مسجد فراخواند و طى سخنانى فرمود: «هان! که من هرگز به شما دستور نمى‏دهم که همانند کشیشان مسیحى و راهبه‏ها، دنیا را کنار بگذاریدکناره‏گیرى از خوردن گوشت و قطع رابطه با زنان و دیرنشینى و رهبانیت، در دین من نیست... رهبانیت امت من در جهاد است...». سپس فرمود: «انسان‏هاى پیش از شما، در اثر سخت‏گیرى بر خود هلاک شدند. آنها بر خود سخت گرفتند، پس خدا نیز بر ایشان سخت گرفت».(173) در روایت دیگرى رسول خدا صلى الله علیه وآله طى سخنانى تأکید کردند که من خود شب را مى‏خوابم و ازدواج مى‏کنم و روزها نیز غذا مى‏خورم، هر کس از راه و روش من اعراض کند، از من نیست.(174)

18. بى‏تکلّفى‏
رفتارهاى رسول خدا صلى الله علیه وآله در همه حالات، خواه در خانه یا جامعه و در میان مردم، کاملاً از تکلّف عارى بود. در توصیف ایشان گفته‏اند: در معاشرت با مردم، کمترین زحمت و هزینه‏اى را براى آنان نداشت و مى‏فرمود: ما پیامبران و امنا و پرهیزکاران از تکلّف و زحمت بى‏جا بیزاریم.(175)
امام على علیه السلام در توضیح نحوه مجالست پیامبر براى امام حسن علیه السلام مى‏فرماید: «همه نشست و برخاست‏هاى پیامبر، با یاد خدا بود. در مجالس براى خود جاى خاص و مشخصى برنمى‏گزید و دیگران را هم از این کار نهى مى‏کرد. هنگامى که به مجلسى وارد مى‏شد، در نخستین جاى خالى مى‏نشست و مردم را نیز به این کار توصیه مى‏کرد».(176) ابوذر مى‏گوید: «هنگامى که پیامبر خدا میان یارانش مى‏نشست، چنان بى‏تکلّف و عارى از امتیازطلبى بود که اگر فرد غریبه‏اى وارد مى‏شد، بى‏پرسش از حاضران، نمى‏توانست تشخیص دهد که پیامبر خدا کدام‏یک از حاضران است، از این‏رو ما از ایشان تقاضا کردیم که در میان حاضران جاى خاصى را براى خود قرار دهد که افراد تازه وارد، ایشان را از سایرین تشخیص دهند».(177)
پیامبر رحمت، چنان بى‏تکلّف و متواضع بود که براى راحتى افراد تازه وارد و براى آنکه سایر حاضران در زحمت نیفتند، این تقاضا را پذیرفت و براى ایشان سکّویى از گل ساخته شد و از آن پس پیامبر بر روى آن مى‏نشست و سایر حضار در اطراف ایشان.(178) این مسئله نشانگر آن است که پیامبر رحمت در میان مردم، هرگز به فکر خود نبود و تا مى‏توانست کارى مى‏کرد که مردم از تکلّف و زحمت به دور باشند ؛ در واقع، رفع نیاز مردم در درجه نخست اولویت‏هاى رفتارى ایشان بود.
خود ایشان مى‏فرمود: «من سه چیز را ترک نخواهم کرد: سوار شدن بر الاغ بى‏پالان، غذا خوردن بر روى حصیر به همراه بندگان و اینکه با دستان خود به نیازمندان کمک کنم».(179)
روزى عمر نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و دید که ایشان روى حصیرى نشسته و آثار آن بر بدن شریف آن حضرت پیدا شده است. گفت: «اى پیامبر خدااى کاش زیراندازى تهیه مى‏کردید!» رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «مرا با دنیا چه کار! مَثَل من و دنیا، همچون سواره‏اى است که در روز گرمى در حال حرکت است ؛ به درختى مى‏رسد و زیر سایه آن لحظه‏اى آرام مى‏گیرد و سپس آنجا را ترک مى‏کند».(180)
هیچ‏گاه تظاهر نمى‏کرد ؛ همانند بردگان غدا مى‏خورد و همانند بردگان مى‏نشست و مى‏دانست که بنده خداست.(181) در برخى روایات آمده است که هم روى زمین مى‏نشست و هم روى زمین غذا مى‏خورد.(182)

19. مسؤلیت‏پذیرى‏
در شریعت اسلام، هیچ‏کس در جامعه بى‏مسئولیت در نظر گرفته نشده است. هر کس بر اساس جایگاهى که در جامعه دارد، مسؤلیت خاصى برعهده دارد. رسول خدا صلى الله علیه وآله در حجة الوداع، در مقدمه سفارشات و بیانات مهم خود فرمود: «... من مسئولم و شما نیز مسئولید...».(183) خطاب به قاریان قرآن فرمود: «اى گروه قاریان از خدا در مورد کتاب خدا پروا کنید ؛ چرا که هم من مسئولم و هم شما. از من در مورد رساندن رسالت الهى به مردم خواهند پرسید و از شما در مورد کتاب خدا و سنت من که بر دوش دارید».(184) در فراز معروف دیگر، مسئولیت را اعم از مسئولیت‏هاى فردى یا اجتماعى دانسته، فرمود: «هان! که همه شما در جامعه شبان و نگاهبان یکدیگرید و همه نسبت به هم مسئولید ؛ امیرى که برمردم حاکم است، شبان و مسئول مردم است. هر کس شبان خانواده خود است و درباره آنها باید پاسخ‏گو باشد. زن مسئول و نگاهبان خانه همسر و فرزندان اوست و باید درباره آنها پاسخ‏گو باشد».(185) در فراز دیگر فرمود: «خدا از هر کسى که چیزى را در اختیار او گذاشته، خواهد پرسید که آیا را پاس داشته یا از بین برده است ؛ حتى از انسان درباره اعضاى خانواده‏اش نیز سؤال مى‏کند».(186)
ما باید با در نظر گرفتن سفارش‏هاى رسول خدا صلى الله علیه وآله و امامان، همواره آماده پذیرفتن مسئولیت‏هایى باشیم که در جامعه برعهده ما گذاشته مى‏شود. این کار هم رضایت الهى را در پى خواهد داشت و موجب کمال معنوى و روحى آنها خواهد گردید و هم در موفقیت اجتماعى آنها نقش به سزایى خواهد داشت. شانه خالى کردن از مسئولیت، از منظر اسلامى بسیار نکوهیده و منفور است.
روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله با یاران خود همسفر بود. در ساعتى از روز تصمیم گرفتند که استراحت کرده، غذایى بخورند. یکى از اصحاب گفت: «سر بریدن گوسفند با من». دیگرى گفت: «کندن پوست آن با من». سومى کار پخت و پز را بر عهده گرفت و افراد دیگر نیز به ترتیب، بخشى از تهیه غذا را برعهده گرفتندبا اینکه افراد زیادى براى انجام کارها حضور داشتند، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «جمع کردن هیزم از صحرا با من». یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله گفتند: «اى فرستاده خدا! شما راحت باشید ؛ ما خود با کمال افتخار همه کارها را انجام مى‏دهیم. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «مى‏دانم که شما این کارها را انجالم مى‏دهید ؛ اما خدا دوست نمى‏دارد که بنده‏اش را در میان یارانش، داراى موقعیت و وضعیتى متمایز ببیند».(187) این را گفتو براى جمع‏آورى هیزم رهسپار شد.(188)
به صورت خلاصه، مسئولیت‏هاى انسان در این دنیا به چند دسته تقسیم مى‏شود.
1. 
مسئولیت انسان در برابر خود.
2. 
مسئولیت انسان در برابر خانواده (اعم از پدر و مادر، برادران و خواهران، و همسر.
3. 
مسئولیت انسان در برابر جامعه.
4. 
مسئولیت انسان در برابر نعمت‏هایى که خدا به او بخشیده.
5. 
مسئولیت انسان در برابر دین.
در اینجا نمى‏توانیم درباره همه این ابعاد بحث کنیم و تنها به این امر اشاره مى‏کنیم که براى ایفاى مسئولیت انسان در برابر دین، دو تعلیم اساسى تبیین شده است:
1. 
امر به معروف.
2. 
جهاد.

اگر انسان مشاهده کند که دین یا تعالیم دینى که به عنوان یک نعمت، در اختیار او قرار گرفته، سرکوب مى‏شود یا احکام آن به سخره گرفته مى‏شود یا در جامعه به آن عمل نمى‏شود، از باب امر به معروف و نهى از منکر و با رعایت شرایط و جزئیات آن، مسئول دفاع از آن است و اگر به تکلیف خود در برابر حفظ دین و مسائل دینى عمل نکند، در روز قیامت مؤاخذه خواهد شد و اگر به مملکت اسلام حمله شود، انسان موظف است، به جهاد و دفاع از کشور اسلامى و دین در برابر این حمله برخیزد.

20. کار و تلاش
کار، مهم‏ترین رکن برپایى و پایایى انسان، خانواده و جامعه است. در آیات و روایات نیز بر کار و تلاش در عرصه‏هاى گوناگون تأکید شده است. رسول خدا صلى الله علیه وآله طلب روزى حلال را بر هر زن و مرد مسلمان واجب مى‏داند و مى‏فرماید: «پى‏جویى روزى حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است».(189ایشان این کار را بهترین عبادت دانسته، مى‏فرماید: «عبادت خدا ده بخش است که نُه بخش آن پى‏جویى روزى حلال است» و در روایت دیگرى فرمود: «عبادت هفتاد بخش است که بهترین آن پى‏جویى حلال است».(190) کسانى که تنبلى کرده، بار زندگى خود را بر دوش دیگران مى‏اندازند، ملعون مى‏داند: «هر کس بار زندگى خود را بر دوش دیگران اندازد، ملعون است».(191)
مردم را علاوه بر نتایج دنیوى کار، به پاداش‏هاى اخروى آن بشارت مى‏داد: «هر کس از حاصل دسترنج خود بخورد، خدا به او با نظر رحمت مى‏نگرد و هرگز عذابش نمى‏کند»،(192) بلکه همه درهاى بهشت را به روى او باز مى‏کند تا از هر یک که مى‏خواهد وارد بهشت شود(193) و «هر کس حاصل دسترنج خود را بخورد، همچون برقى درخشان از پل صراط مى‏گذرد».(194) در فراز دیگر فرمود: «هر کس از دسترنج خود بخورد، روز قیامت در شمار پیامبران قرار مى‏گیرد و پاداش آنها را مى‏برد».(195)
رسول خدا صلى الله علیه وآله هرگاه مرد نیرومند و سالمى مى‏دید و از نیروى او در شگفت مى‏شد، مى‏پرسید: «آیا شغلى دارد؟» اگر پاسخ منفى مى‏شنید، مى‏فرمود: «از چشمم افتاد». وقتى علت را مى‏پرسیدند، مى‏فرمود: «چون اگر انسان شغلى نداشته باشد، دینش را دستمایه زندگیش قرار مى‏دهد» ؛(196) کنایه از اینکه کسى که کارى ندارد، ممکن است در اثر فشار فقر و نیازهاى زندگى، دین خود را تابع دنیایش قرار دهد و آن را وسیله‏اى براى تأمین زندگى خود قرار دهد یا دین‏فروشى کند یا دینش را از دست بدهد.
روزى در جمع یاران نشسته بود و جوان نیرومندى را دید که مشغول کار بود. یکى از حاضران گفت: «اگر این جوان نیروى جوانیش را در راه خدا به کار مى‏گرفت، شایسته تمجید بود». رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «این طور نگوییداگر این جوان براى تأمین نیازهاى خود یا پدر و مادر ناتوان خود کار مى‏کند، در راه خدا گام برداشته است...».(197)
انس بن مالک نقل مى‏کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله پس از بازگشت از جنگ تبوک، سعد انصارى به استقبال ایشان رفت. پیامبر هنگامى که با سعد دست داد، احساس کرد که دستان او زبر و خشن است. از او پرسید: «به دستت چه آسیبى رسیده که چنین زبر و خشن شده؟» سعد گفت: «اى پیامبر خدا! با بیل و طناب، به کار و تأمین معاش خانواده‏ام مشغولم، از این‏رو دستانم زبر و خشن شده است». رسول خدا صلى الله علیه وآله با شنیدن این جمله، دستان سعد را بوسید و فرمود: «این دستى است که آتش جهنم با آن تماس پیدا نمى‏کند».(198)

21. رفتار در مجالس‏
جلسات پیامبر رحمت، سرشار از اخلاق پسندیده و والایى بود که رسول خدا صلى الله علیه وآله با گفتار و کردار حیات‏بخش خود، در افراد به وجود آورده بود. در جلسات ایشان، هرگز گناهى انجام نمى‏شد. جلسات پیامبر جلوه‏گاه بردبارى، حیا، راست‏گویى و امانت بود. صداى افراد در آنها بلند نمى‏شد و حریم هیچ‏کس نمى‏شکست. اگر در جلسه از کسى اشتباهى سر مى‏زد، در جاى دیگر نقل نمى‏شد. همه حاضران انصاف را در حق یکدیگر رعایت و با یکدیگر براساس تقوا و پرهیزکارى رفتار مى‏کردند. نسبت به یکدیگر فروتن بودند و به افراد بزرگ‏تر احترام کرده، با افراد کوچک‏تر مهربان بودند. نیازمندان را بر خود مقدم مى‏داشتند و مراقب و محافظ افراد غریب بودند.(199)
پیامبر در جلسات خود، همواره خوشرو، گشاده و نرم‏خو بود. هیچ‏گاه خشن و درشت‏خو یا سبک‏سر نبود. آن حضرت چنان رفتار کرده بود که در حضور ایشان نزاع و جدالى درباره یک مسئله در نمى‏گرفت. اگر کسى صحبت مى‏کرد، همه ساکت مى‏شدند تا سخنان او پایان پذیرد. همواره سعى مى‏کرد، رفتارى همسان با رفتار حاضران داشته باشد و هرگز خود را تافته‏اى جدا بافته در مجلس محسوب نمى‏کرد ؛ براى مثال اگر حاضران از چیزى به خنده مى‏افتادند، رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز مى‏خندید و از آنچه حاضران شگفت‏زده مى‏شدند، شگفت زده مى‏شد... رسول خدا صلى الله علیه وآله با همه به گونه‏اى یکسان برخورد مى‏کرد و حق همه حاضران را به خوبى به جا مى‏آورد ؛ به گونه‏اى که هیچ‏کس احساس نمى‏کرد که از نظر رسول خدا صلى الله علیه وآله، فرد دیگرى از او محترم‏تر است. هر کس با ایشان هم مجلس مى‏شد، پیامبر از حضور او بلند نمى‏شد، بلکه چندان مى‏نشست و صبر مى‏کرد که خود او برخیزد.(200) احترام افراد چنان براى ایشان مهم بود که اگر مى‏خواست به کسى اشاره کند، هرگز با انگشت اشاره مى‏کرد، بلکه با کف دست خود اشاره مى‏کرد.(201)
اگر کسى نزد پیامبر مى‏آمد، حضرت حتماً براى احترام او واکنش نشان مى‏داد ؛ براى مثال از مکان خود جا به جا مى‏شد. روزى فردى به مسجد آمد. رسول خدا صلى الله علیه وآله که تنها در مسجد نشسته بود، براى او جا به جا شد ؛ وى گفت: «اى فرستاده خدا ! جا براى نشستن زیاد است». حضرت فرمود: «این حق مسلمان بر مسلمان دیگر است که وقتى مى‏خواهد بنشیند، دیگران براى او جا باز کنند» ؛(202) البته از اینکه انسان با ورود کسى بلند شود، نهى مى‏کرد و مى‏فرمود: «همانند عجم‏ها براى یکدیگر بلند نشوید ؛ ولى اشکال ندارد که براى یکدیگر جا باز کنید» ؛(203) البته براساس برخى روایات، اهل بیت خود را استثنا مى‏کرد و آن را جایز مى‏دانست.(204)
نحوه نشستن آن حضرت بسیار مؤدبانه بود ؛ به گونه‏اى که هیچ‏گاه دیده نشد که پاى خود را در حضور دیگران دراز کند.(205) همچنین هیچ‏گاه مانند بسیارى عرب‏ها که دامن لباس را بالا مى‏زدند و زانوهایشان دیده مى‏شد، زانوهاى خود را از زیر لباس بیرون نمى‏آورد.(206) بیشتر اوقات رو به قبله مى‏نشست.(207)
روزى به یاران خود فرمود: «حق مجالس را ادا کنید». گفتند: «حق مجالس چیست؟» فرمود: «چشم‏هایتان را از گناه پوشیده دارید ؛ جواب سلام را بدهید ؛ نابینایان را راهنمایى کنید و امر به معروف و نهى از منکر کنید».(208
)

 

پی نوشت ها:

1) قلم/4.
2) 
آل عمران/159.
3) 
کنز العمال، ح 5217. (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق).
4) 
کنز العمال، ح 5217. (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)
5) 
کنز العمال، ح 5215. (الاسلام حسن الخلق).
6) 
بحار الانوار، ج‏68، ص‏385 ؛ کنزالعمال، ح‏5141.
7) 
المحجة البیضاء، ج 5، ص 93 ؛ میزان الحکمة، ج‏3، ص‏139.
8) 
بحار الانوار، ج‏68، ص‏389.
9) 
بحار الانوار، ج‏68، ص 383
10) بحار الانوار، ج‏68، ص‏385
11) بحار الانوار، ج‏68، ص‏384
12) کنز العمال، ح‏5190.
13) 
بحار الانوار، ج‏66، ص‏386.
14) 
بحار الانوار، ج‏68، ص‏385.
15) 
بحار الانوار، ج‏68، 374
16) بحار الانوار، ج‏68، ص‏387.
17) 
بحار الانوار، ج‏68، ص‏387
18) بحار الانوار، ج‏68، ص‏387
19) قال النبى صلى الله علیه وآله: من اخلاق المؤمنین والصدیقین والشهداء والصالحین البشاشة اذا بروا والمصافحة والترحیب اذا التقوا، (ابو عبد الرحمن سلمى، «آداب الصحبة وحسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پور جوادى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج 2، ص‏96.
20) 
بحار الانوار، ج‏68، ص‏393.
21) 
سنن الدارمى، عبداللَّه بن بهرام الدارمى، دمشق: مکتبة الاعتدال، ج‏2، ص‏322.
22) 
سنن النبى، ص‏50.
23) 
سنن النبى، ص‏50.
24) 
ر.ک: بحار الانوار، ج‏66، ص‏372 و...
25) 
الخلق السى‏ء یفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل (بحار الانوار، ج‏70، ص‏297.)
26) 
بحار الانوار، ج‏70، ص‏297.
27) 
سوء الخلق ذنب لایفغر. (میزان الحکمة، ج‏3، ص‏152 ؛ المحجة البیضاء، ج 5، ص 93.)
28) 
إن العبد لیبلغ من سوء خلقه اسفل درک جهنم. (میزان الحکمة، ج‏2، ص‏154).
29) 
بحار الانوار، ج‏68، ص‏394.
30) 
قال صلى الله علیه وآله: «ان اعظم الناس منزلة عند اللَّه یوم القیامة أمشاهم فى أرضه بالنصیحة لخلقه»، جامع السعادات، ج 2، ص 213.
31) 
جامع السعادات، ج 2، ص 213.
32) 
قال صلى الله علیه وآله: من سعى فى حاجة لاخیه فلم ینصحه، فقد خان اللَّه و رسوله. (جامع السعادات،2/213)
33) 
جامع السعادات.2/213.
34) 
لایؤمن احدکم حتى یحب لاخیه ما یحب لنفسه. (سنن الدارمى، ج‏2، ص‏307؛ جامع السعادات، ج‏2، ص‏214.)
35) 
کنز العمال، ح 5244.
36) 
سنن النبى، ص‏48.
37) 
کهف/ 6.
38) 
بحار الانوار، ج‏16/ 228.
39) 
مکارم الاخلاق، الشیخ طوسى، ص‏19.
40) 
الشمائل المحمدیة، فصل فى تواضعه.
41) 
سنن النبى، ص‏126.
42) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏25.
43) 
سنن النبى، ص‏118.
44) 
مکارم الاخلاق، ص‏21.
45) 
اللهم احینى مسکیناً و أمتنى مسکیناً و احشرنى فى زمرة المساکین...» (مستدرک الوسائل، ج‏7، ص‏203).
46) 
بحار الانوار، ج‏2، ص‏69.
47) 
بحار الانوار، ج‏74، ص‏145.
48) 
قال النبى صلى الله علیه وآله: «ان اللَّه بحب الرفق و یعطى علیه ما لا یطى على العنف» و قال: «ان اللَّه یحب الرفق فى الامر کله». (سنن الدارمى، ج‏2، ص‏323)
49) 
بحار الانوار، ج‏72، ص‏401
50) بحار الانوار، ج‏72، ص‏437.
51) 
قال النبى صلى الله علیه وآله : سید القوم خادمهم. (ابوعبدالرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پور جوادى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول ؛ 1372، ج‏2، ص 97.)
52) 
سنن النبى، ص‏118.
53) 
الشمائل المحمدیة، فصل فى تواضعه.
54) 
واللَّه لرسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله أسر بقضاء حاجة المؤمن اذا وصلت الیه من صاحب الحاجة. (جامع السعادات ، ج 2 ، ص 231)
55) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏22.
56) 
من حمى مؤمنا من ظالم بعث اللَّه ملکاً یوم القیامة یحمى لحمه من نار جهنم. (جامع السعادات، ج 2، ص 225)
57) 
جامع السعادات، ج‏2، ص‏225.
58) 
جامع السعادات، ج‏2، ص 225.
59) 
من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم (جامع السعادات، ج 2، ص 228).
60) 
من قضى لاخیه المؤمن حاجة فکانما عبد اللَّه دهره. (جامع السعادات، ج 2، ص 228)
61) 
من مشى فى حاجة اخیه ساعة من لیل او نهار، قضاها او لم یقضها، کان خیرا له من اعتکاف شهرین. (جامع السعادات، ج 2، ص 230).
62) 
قال: انفع الناس للناس. جامع السعادات، ج 2، ص 218.
63) 
خصلتان من الخیر لیس فوقهما شى‏ء من البر: الایمان باللَّه و النفع لعباد اللَّه. (جامع السعادات، ج 2، ص 218.)
64) 
قال صلى الله علیه وآله: «الخلق عیال اللَّه، فأحب الخلق الى اللَّه من نفع عیال اللَّه و ادخل على اهل بیته سرورأ» (جامع السعادات، ج 2، ص 218 و اصول کافى، باب الاهتمام بأمور المسلمین.)
65) 
جامع السعادات، ج 2، ص 216.
66) 
سنن الترمذى، ج‏3، ص‏218، ح‏1992.
67) 
المؤمن للمؤمن کالبنیان یشد بعضه بعضا. (سنن الترمذى، ج‏3، ص‏218، 1993.)
68) 
قال النبى صلى الله علیه وآله مثل المؤمنین فى توادهم و تراحمهم کمثل الجسد الواحد اذا اشتکى عضو منه تداعى سائره بالحمى و السهر. (ابو عبدالرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصر اللَّه پورجوادى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج‏2، ص‏64.) (و نیز ر . ک: البخارى، ج‏4، ص‏44، س‏24)
69) 
ر . ک: مکارم الاخلاق، ص‏20.
70) 
جامع السعادات، ج 2، ص 230.
71) 
غرر الحکم.
72) 
ر.ک: سنن الدارمى، ج‏2، ص‏275 و ج‏3، ص‏224 و بحار الانوار، ج‏71، ص‏222 و...
73) 
قال النبى صلى الله علیه وآله من ستر على مسلم ستره اللَّه تعالى فى الدنیا و الآخرة.
74) 
سنن الترمذى، ج 3 ، ص 224.
75) 
سنن الترمذى، ج 3، ص 223 : (ما زال جبرئیل یوصینى بالجار حتى طننت أنه سیورثه).
76) 
سنن الترمذى، ج 3، ص 224.
77) 
اللَّه اللَّه فى جیرانکم فانه وصیة نبیکم، ما زال یوصى بهم حتى ظننا انه سیورثهم. (بحار الانوار، ج 71، ص 153).
78) 
حرمة الجار على الانسان کحرمة امه. (بحار الانوار، ج 73، ص 154).
79) 
لا ایمان لمن لم یأمن جاره بوائقه. (وسائل الشیعة، ج‏8 ، ص‏487.)
80) 
بحار الانوار، ج‏71، ص‏150.
81) 
ما آمن بى من بات شبعاناً و جاره المسلم جائع. (بحار الانوار، ج‏71، ص‏152.)
82) 
مصادفة الاخوان، ص‏36.
83) 
مسکن الفؤاد عند فقد الاحبة والاولاد. الشهید الثانى، التحقیق: مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، الطبعة الاولى: 1407، ص‏105.
84) 
بحار الانوار، ج‏71، ص‏141 - 142.
85) 
مائده/10.
86) 
قال النبى صلى الله علیه وآله : لا دین لمن لا عهد له... (بحار الانوار، ج‏69، 197)
87) 
مکارم الاخلاق، ص‏21 ؛ بحار الانوار، ج‏16، ص‏235.
88) 
الکافى، ج‏2، ص‏636.
89) 
قال النبى صلى الله علیه وآله: لا ایمان لمن لا امانة له. (بحار الانوار، ج‏69، ص‏198)
90) 
بحار الانوار، ج‏72، ص‏114، قال النبى صلى الله علیه وآله: لا تنظروا إلى کثرة صلاتهم وصومهم، و کثرة الحج والمعروف، و طنطنتهم باللیل، ولکن انظروا الى صدق الحدیث وأداء الامانة.
91) 
بحار الانوار، ج‏72، ص‏177.
92) 
توبه/ 119.
93) 
قال النبى صلى الله علیه وآله: زینة الحدیث الصدق. (بحار الانوار، ج‏68، ص‏9)
94) 
مستدرک الوسائل، ج‏7، ص‏223.
95) 
سنن النبى، ص‏126.
96) 
مکارم الاخلاق النسخ الطبرسى، ص 17 (عن أبى سعید الخدر یقول: کان رسول اللَّه عینا ، لا یسنل شیئا الا أعطاء).
97) 
سنن النبى، ص‏126.
98) 
الشمائل المحمدیة، ص‏294.
99) 
أمیرالمؤمنین على بن أبى طالب علیه السلام قال: کان رسول اللَّه صلى الله علیه وآله أجود الناس کفا وأکرمهم عشرة من خالطه فعرفه أحب. (مکارم الاخلاق الشیخ الطبرسى، ص‏17)
100) 
مکارم الاخلاق، ص‏17.
101) 
ارشاد القلوب، ص‏137.
102) 
همان، ص 137.
103) 
همان، ص‏138.
104) 
قال النبى صلى الله علیه وآله: «شاب سخى حسن الخلق أحب الى اللَّه تعالى من شیخ بخیل عابد شى‏ء الخلق». (کنز العمال، ح 16061)
105) 
بقره/ 158.
106) 
شورا/ 23.
107) 
شورا/ 23.
108) 
قال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله : «من لم یشکر الناس لم یشکر اللَّه». (سنن الترمذى، ج‏3، ص 228، ح‏2021)
109) 
بحار الانوار، ج‏16، ص‏12.
110) 
بحار الانوار، ج‏15، ص‏401 ؛ کحل البصر، ص‏54.
111) 
الضیف دلیل الجنة، بحار الانوار، ج‏72، ص‏260 - 261.
112) 
الضیف یأتى القوم برزقه، فاذا ارتحل ارتحل بجمیع ذنوبهم، بحار الانوار، ج‏72، ص‏461.
113) 
بحار الانوار، ج‏72، ص‏461.
114) 
کل بیت لایدخل فیه ضیف لایدخله الملائکة، بحار الانوار، ج‏72، ص 461.
115) 
ارشاد القلوب، ص 138.
116) 
اوصى الشاهد من امتى و الغائب ان یجیب دعوة المسلم ولو على خمسة امیال ؛ فان ذلک من الدین، بحار الانوار، ج‏72، ص 447 - 448.
117) 
من الجفا... ان یدعى الرجل الى طعام فلا یجیب او یجیب فلا یأکل. بحار الانوار، ج‏72، ص 447.
118) 
بحار الانوار، ج‏72، ص‏464.
119) 
سنن ابى داود، ج 2، ص 196.
120) 
مکارم الاخلاق، ص‏22 ؛ بحار الانوار، ج‏16، ص‏236.
121) 
شر الطعام الولیمة یدعى الیها الشبعان و یحبس عنه الجیعان. (میزان الحکمة، ج‏5، ص 522)
122) 
کفى بالمرء اتما ان یستقل ما یقرّب الى اخوانه. (المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقى، تحقیق: السید جلال الدین الحسینى، دار الکتب الاسلامیة، [بى‏تا] ، ج‏2، ص‏412).
123) 
بحار الانوار، ج‏72، ص‏459.
124) 
بحار الانوار، ج‏72، ص‏459.
125) 
ان من حق الضیف ان یعد له الخلال، بحار الانوار، ج‏63/441.
126) 
من احب ان یحبه اللَّه و رسوله قلیاً کل مع ضیفه. (میزان الحکمة، ح‏2399).
127) 
المستطرف، ج‏1، ص‏238.
128) 
بحار الانوار، ج‏47، ص‏41.
129) 
بحار الانوار، ج‏72، ص‏451.
130) 
یا اباذر لا تصاحب ألا مؤمنا و لایأکل طعامک الا تقى و لا تأکل طعام الفاسقین. (مستدرک سفینة البحار، الشیخ على النمازى، تحقیق: الشیخ حسن بن على النمازى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى لجماعة المدرسین، 1419، ج‏87 ، ص‏202.)
131) 
بحار الانوار، ج 72، ص‏451.
132) 
فرقان/ 27 - 28.
133) 
صافات/51 - 55.
134) 
قال النبى صلى الله علیه وآله: «المرء على دین اخیه فلینظر أحدکم من یخالل» (ابو عبدالرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پورجوادى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج‏2، ص‏65.
135) 
بحار الانوار، ج‏71، ص‏188.
136) 
ر.ک: بحار الانوار، ج‏71، صى باب‏11.
137) 
قال النبى صلى الله علیه وآله قطیعة الجاهل تعدل صلة العاقل. (بحار الانوار، ج 71، ص 198)
138) 
قال النبى صلى الله علیه وآله: مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار و مجالسة الاخیار تلحق الاشرار بالاخیار، (بحار الانوار، ج 71، ص 199)
139) 
قال النبى صلى الله علیه وآله واحذر صحابة من یقبل رأیه وینکر عمله . فان الصاحب معتبر بصاحبه . (بحار الانوار ، ج 71 ، ص 199).
140) 
بحار الانوار، ج‏71، ص‏188 - 189.
141) 
ر . ک: تحف العقول، ص‏237 ؛ بحار الانوار، ج‏71، ص‏173 و ج‏75، ص‏239 و 235 ؛ مصادقة الاخوان، للشیخ الصدوق على بن بابویه القمى، اشراف السید على الخراسانى الکاظمى، الکاظمیة: منشورات مکتبة الامام صاحب الزمان العامة، [بى‏تا]، ص‏72.
142) 
ابو عبد الرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابوعبد الرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پورجوادى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج‏2، ص‏77 - 78.
143) 
من سر مؤمنا فقد سرّنى و سرّنى فقد سرّ اللَّه. (جامع السعادات، ج 2، ص 226).
144) 
ان احب الاعمال الى اللَّه عز و جل ادخال السرور على المؤمنین. (جامع السعادات، ج 2، ص 226)
145) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏21.
146) 
واقعه/ 35 - 37.
147) 
الشمائل المحمدیة، فصل فى مزاحه.
148) 
اخلاق النبى وآدابه، ج‏4، ص‏93.
149) 
کنز العمال، ج‏1، ص‏43، ح‏106.
150) 
شورا/ 40.
151) 
سنن الترمذى، ج‏3، ص‏249، ح‏2085.
152) 
بحار الانوار، ج‏68، ص‏399.
153) 
العفو لایزید العبد الا عزاً فاعفوا یعزکم اللَّه. (کنز العمال، ح‏7012)
154) 
کنز العمال، ح‏7009.
155) 
کنز العمال، ح‏7023.
156) 
آل عمران/ 134.
157) 
شورا/ 37.
158) 
الغضب جمرة من الشیطان. (بحار الانوار، ج‏70، ص‏265).
159) 
بحار الانوار، ج‏70، ص‏265.
160) 
سنن الترمذى، ج‏3، ص‏328.
161) 
بحار الانوار، ج‏74، ص‏150.
162) 
مشکوة الانوار، ص‏72.
163) 
بحار الانوار، ج‏66، ص‏382.پ‏
164) بحار الانوار، ج‏70، ص‏463.
165) 
اخلاق النبى وآدابه، ج‏1، ص‏467.
166) 
تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه وآله، ابن شعبة الحرانى، تحقیق: على اکبر الغفارى، مؤسسة النشر الاسلامى لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیة، ص‏15.
167) 
میزان الحکمة، ج‏7، ص‏239 - 240.
168) 
فتح / 29 .
169) 
توبه / 73.
170) 
مجمع الزوائد، ج‏8 ، ص‏273.
171) 
إذا کان لک مال فلیر علیک. (سنن النسائى، احمد بن شعیب النسائى، بیروت: دارالفکر، الطبعة الاولى: 1348 ق، ج‏8 ، ص‏196)
172) 
مائده / 87 - 88 .
173) 
فانما هلک من کان قبلکم بالتشدید ؛ شددوا على انفسهم فشدد اللَّه علیهم. (المیزان، ج 6، ص 113)
174) 
فمن رغب عن سنتى فلیس منى. (همان)
175) 
نحن معاشر الانبیاء و الامناء و الاتقیاء براء من التکلف. (مصباح الشریعه، منسوب به امام صادق علیه السلام، بیروت: مؤسسة الاعلمى، الطبعة الاولى: 1400ق، ص‏140 - 141).
176) 
سنن النبى، ص‏50.
177) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، 16 ؛ سنن النبى، ص‏104.
178) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏16.
179) 
همان، ص‏24.
180) 
همان، ص‏25.
181) 
بحار الانوار، ج‏16، 225 : (عن آبى عبداللَّه علیه السلام قال ؛ کان رسول اللَّه صلى الله علیه وآله یأکل أکل العبد یجلس جلوس العبد وتعلم انه عبده).
182) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏16.
183) 
و انى مسؤول و انکم مسؤولون... (کنز العمال، ح‏12911).
184) 
تفسیر نور الثقلین، الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تحقیقالسید هاشم الرسولى المحلاتى، الطبعة الرابعة: 1412، قم: مؤسسة اسماعیلیان، ج‏4، ص‏402.
185) 
الا کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته... صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج النیشابورى، بیروت: دار الفکر، [بى‏تا]، (8جلدى)، ج‏6، ص‏8 .
186) 
کنز العمال، ح‏14636.
187) 
ان اللَّه یکره من عبده ان یراه متمیّزاً بین اصحابه.
188) 
کحل البصر فى سیرة سید البشر، شیخ عباس قمى، ص‏68. (و نیز ر.ک: داستان راستان، شهید مرتضى مطهرى، ص‏22.)
189) 
طلب الحلال فریضة على کل مسلم و مسلمة. (بحار الانوار، ج‏100، ص‏9).
190) 
العبادة عشرة اجزاء تسعة اجزاء فى طلب الحلال. (بحار الانوار، ج‏100، ص‏9).
191) 
تحف العقول، ص‏37.
192) 
من أکل من کدّ یده نظر اللَّه الیه بالرحمة ثم لایعذبه ابداً. (بحار الانوار، ج‏100، ص‏9)
193) 
من أکل من کدّ یده حلالاً فتح له أبواب الجنة یدخل من أیها شاء. (بحار الانوار، ج‏100، ص‏9 - 10)
194) 
من أکل من کدّ یده مرّ على الصراط کالبرق الخاطف. (بحار الانوار، ج‏100، ص‏9)
195) 
من أکل من کدّ یده کان یوم القیامة فى أعداد الانبیاء و یأخذ ثواب الانبیاء. (بحار الانوار، ج‏100، ص‏10)
196) 
بحار الانوار، ج‏100، ص‏9.
197) 
محجة البیضاء، ج‏3، ص‏140.
198) 
فقبّل یده رسول اللَّه صلى الله علیه وآله و قال: هذه ید لا تمسّها النار. (اسد الغابة، ابن الاثیر، (5 جلدى)، تهران: اسماعیلیان، [بى‏تا]، ج‏2، ص‏269)
199) 
سنن النبى، ص‏52.
200) 
بحار الانوار، ج‏16، ص‏152 ؛ مکارم الاخلاق، ص‏17.
201) 
مکارم الاخلاق، ص‏13.
202) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏25.
203) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏26.
204) 
بحار الانوار، ج‏72، ص‏467.
205) 
بحار الانوار، ج‏16، ص‏236.
206) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏17.
207) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏26.
208) 
مکارم الاخلاق، طبرسى، ص‏26

ارسال نظرات و دیدگاه های شما

توجه:

با عنایت به اینکه نظرات و پیشنهادات شما کاربران گرامی در بهبود پرتال تاثیر کاملا موثری ایفا می کند لذا خواهشمند است ما را از نظرات ارزنده ی خود محروم نفرمایید.

• نظر شما پس از بررسی و بازبینی توسط مدیریت برای نمایش در سایت قرار داده می شود.
• نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد.
• نظراتی که شامل سئوال شرعی یا نتایج مسابقات باشد منتشر نخواهد شد. ( از فرم تماس با ما استفاده فرمایید)
• نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.
• متن نظر شما می بایست حداکثر 1024 کاراکتر باشد.