منصور نصیرى
گستردهترین ارتباط انسان، ارتباط و تعامل با عضاى جامعه خویش است. در چگونگى ارتباط انسان با جامعه پیرامون، محورهاى متعددى در گفتار و رفتار پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وجود دارد که در ادامه به برخى آنها اشاره مىکنیم.
1. خوش اخلاقى
خوشاخلاقى، عنصرى کلیدى در دیندارى و عاملى مهم در موفقیت انسان است. شاید مهمترین ویژگى رسول خدا صلى الله علیه وآله اخلاق برتر اوست که در قرآن نیز بدان اشاره شده است: «به راستى که تو داراى اخلاق عظیم هستى»(1). قرآن با تمجید نرمخویى رسول خدا صلى الله علیه وآله، تأکید مىکند که اگر ایشان تندخو مىبود، مردم از اطرافش پراکنده مىشدند.(2) خوشاخلاقى، در سیره اجتماعى پیامبر اکرم، از جایگاه والایى برخوردار است ؛ به گونهاى که رسول خدا صلى الله علیه وآله، هدف رسالت خود را کامل کردن ویژگىهاى والاى اخلاقى(3) و در روایتى دیگر، کامل کردن خوشاخلاقى(4) دانسته است تا آنجا که فرموده است: «اسلام همان اخلاق نیک است».(5) آن حضرت در برخى روایات نیز اخلاق نیک را نصف دین دانستهاند.(6)
اخلاق نیکو را مىتوان کلید کسب دیگر فضایل و کمالات دانست. هر کس از این موهبت الهى برخوردار باشد، به راحتى مىتواند، پلههاى ترقى و پیشرفت مادى و معنوى را طى کند. شاید به همین دلیل پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «بنده خدا با اخلاق نیک خود به بزرگترین درجات آخرت و منزلگاهها و مراتب شریف مىرسد...»(7) اخلاق نیک با رسالت و شریعت ایشان درآمیخته که که مؤمنترین افراد را خوشاخلاقترین آنها مىداند: «أکمل المؤمنین ایماناً آحسنهم خلقاً»(8) و سنگینترین عمل را در روز داورى، داشتن اخلاق نیک معرفى مىکند.(9) انسان کسانى را به خود نزدیکتر مىداند که اخلاقشان بهتر باشد: «دوست داشتنىترین شما براى من و نزدیکترین شما به من در روز قیامت، خوشاخلاقترین و متواضعترین شماست».(10)
رسول خدا صلى الله علیه وآله خوشاخلاقى را موجب جلب خیر دنیا و آخرت(11) و مانع از آتش جهنم(12) دانسته و فرموده است: «سه چیز است که اگر در کسى نباشد، نه از من است و نه از خداى عزوجل ؛ بردبارىاى که با آن جهالت نادانان را رد کند ؛ اخلاق نیکى که با آن در میان مردم زندگى کند و ورعى که وى را از گناهان الهى باز دارد.(13)
ایشان هم چنین فرمودهاند: «نخستین چیزى که روز قیامت، در ترازوى اعمال بنده خدا گذاشته مىشود، اخلاق نیک اوست»(14). نیر فرمود: «چیزى بهتر از خوشاخلاقى، در ترازوى عمل انسان قرار نمىگیرد»(15). همچنین فرمود: «شبیهترین انسان به من، خوشاخلاقترین شماست»(16) و «در قیامت، نزدیکترین انسان به من کسى است که از همه خوشاخلاقتر باشد و براى خانوادهاش از همه بهتر باشد».(17)
پیامبر کاملترین مؤمنان را خوشاخلاقترین آنها مىدانست(18) و بر خوشرویى با مردم و دست دادن با آنها تأکید مىکرد و آن را اخلاق مؤمنان، صدیقان، شهدا و صالحان مىشناساند.(19) روزى مردى مقابل رسول خدا صلى الله علیه وآله ایستاد و از ایشان پرسید: «اى پیامبر خدا! دین چیست؟» فرمود: «خوشاخلاقى». مرد دوباره از سمت چپ ایشان آمد و همان پرسش را مطرح کرد و حضرت نیز دوباره فرمود: «خوشاخلاقى». این بار مرد از پشت سر ایشان آمد و همان سؤال را پرسید. رسول خدا صلى الله علیه وآله به او نگاه کرد و فرمود: «آیا دین را نمىفهمى؟ دین آن است که خشمگین نشوى».(20)
رسول خدا صلى الله علیه وآله در پاسخ به این پرسش که نیکى چیست نیز فرمود: «نیکى همان خوشاخلاقى است...».(21) امام على علیه السلام در بیان ویژگىهاى رسول خدا صلى الله علیه وآله مىفرماید : «ایشان زبان خود را از سخنان غیرلازم نگاه مىداشت. همواره با مردم مأنوس بود و کارى نمىکرد که از اطرافش پراکنده شوند و از او گریزان باشند ؛ بزرگ هر قوم و گروهى را احترام مىکرد و وى را به حکمرانى قوم خود مىگماشت... احوال یاران خود و از کارهاى مردم جویا مىشد و کارهاى نیک را تحسین و تقویت، و کارهاى زشت را تقبیح و تحقیر مىکرد. در کارها میانهرو بود و از ترس آنکه مردم غافل شده، به انحراف گرایند، لحظهاى از کار آنها غافل نمىماند...(22) اخلاق ایشان در برخورد با مردم چنان نرم و گشاده بود که به تعبیر برخى پدر مردم شده بود... .(23)
در روایات مصادیق مختلفى براى ویژگىهاى والاى اخلاقى یا مکارم اخلاق بیان شده که برخى آنها عبارت است از: راستگویى، امانتدارى، صله ارحام (پیوند با خویشان)، احترام به میهمان، اطعام نیازمندان، رعایت حقوق همسایگان و همراهان، حیا، گذشت، بیان حق هر چند به ضرر خود انسان باشد.(24)
در برابر خوشاخلاقى، بد اخلاقى است که روایات، به پیامدهاى منفى آن اشاره کردهاند. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «بداخلاقى عمل آدمى را فاسد مىکند، همان سان که سرکه عسل را».(25) همچنین فرمود: «دو خصلت در مسلمان جمع نمىشود: بداخلاقى و بخل».(26) بداخلاقى از نگاه ایشان گناهى نابخشودنى است.(27) که ممکن است آدمى را به پستترین درجات جهنم بکشاند(28) و حتى همه عبادات انسان را بىاثر کند ؛ براى مثال روزى نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله از زنى تعریف شد که روزها را روزه و شبها را به عبادت مشغول است ؛ اما بداخلاق بوده، همسایگانش را با زبانش آزار مىدهد. آن حضرت درباره او فرمود: «خیرى در وى نیست ؛ او در زمره اهالى آتش است.»(29)
2. خیر خواهى
خیرخواهى اصلى بسیار مهم و کلیدى در موفقیت انسان و رسیدن به پاداش عظیم الهى است. در علم اخلاق، خیرخواهى در مقابل حسادت است. فرد خیرخواه خواهان بقاى نعمتهاى خدا براى مردم است و هیچ دوست ندارد که به آنها بدى برسد. رسول خدا صلى الله علیه وآله همواره مردم را به خیرخواهى توصیه مىکرد و مىفرمود: «در روز قیامت بزرگترین منزلت و مقام از آن کسانى است که بیشترین گامها را در راه خیر براى مردم برداشته باشند».(30) نیز مىفرمود: «انسان باید خیرخواه برادر مؤمنش باشد ؛ همان سان که خیرخواه خودش است».(31)
ایشان در سخنى فرمودهاند: «هر کس در پى انجام کارى براى برادر مؤمنش باشد: ولى در حق او خیرخواه نباشد. به خدا و رسول خدا خیانت کرده است».(32)
آخرین مرتبه خیرخواهى این است که انسان آنچه براى خود دوست دارد، براى برادر دینىاش نیز دوست بدارد.(33) رسول خدا صلى الله علیه وآله طى فرازى فرمودند: «انسان تا وقتى آنچه براى خود دوست دارد، براى برادر مؤمنش دوست نداشته باشد، ایمان نیاورده است»(34) و نیز فرمود: «بنده خدا ایمانش کامل نمىشود: مگر آنکه اخلاقش را نیکو کند، خشمش را فرو برد و آنچه براى خود دوست مىدارد براى مردم نیز دوست بدارد ؛ کسانى هستند که بدون انجام اعمال خاصى و تنها با خیرخواهى براى مسلمانان، وارد بهشت مىشوند».(35)
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله هیچگاه از خیرخواهى مردم غافل نمىشد. چنانکه گذشت، گاه از کسانى که در حضورش بودند، حال مردم را مىپرسید و مىفرمود: «باید حاضران به گوش غایبان برسانند و نیاز کسانى را که به من دسترسى ندارند، به من برسانید ؛ چرا که هر کس نیاز شخصى را که خود قادر به رساندن آن نیست، به زمامدار برساند و بازگو کند، خداوند در روز قیامت، گامهاى او را استوار مىگرداند...».(36) از روى خیرخواهى براى مردم و هدایت آنها، خود را به زحمتهاى طاقتفرسا مىانداخت ؛ به گونهاى که خداى سبحان خطاب به ایشان فرمود: «فَلَعَلَّکَ بَخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا »(37) ؛ (بیم آن مىرود که اگر آنها به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از غم و اندوه در پیگیرى [کار]شان تباه کنى!)
روشن است که اگر همه مردم، اصل گرانسنگ خیرخواهى را در کارهاى خود به کار بندند، هم وجدان کارى تحقق مىپذیرد و هم خیانت در کارها از جامعه رخت بر مىبندد ؛ دیگر هیچکس، هیچوقت در کار خود کوتاهى نمىکند، بلکه همگان، به دلیل خیرخواهى نسبت به دیگران، با نهایت دقت و دلسوزى، به کار خویش خواهند پرداخت و بدین ترتیب، جامعه جهش اقتصادى بزرگى خواهد کرد. امروزه، بسیارى جوامع اسلامى که اخلاق اسلامى در آنها نهادینه نشده، بیشترین زیانهاى اقتصادى و اجتماعى را از عدم رعایت این اصل مىبینند.
3. مردمدارى
از روشهاى بسیار مؤثر در جذب مردم و نفوذ در قلوب آنان، در کنار آنها زیستن و دورى نکردن از آنهاست. مردمدار کسى است که همواره در کنار مردم باشد ؛ با آنها خو بگیرد ؛ با آداب و سنن آنها آشنا باشد و تا جایى که با دین خدا در تضاد نیست، آنها را رعایت کند و خود را در غم و شادى آنها شریک بداند. رسول خدا صلى الله علیه وآله با حلم، بردبارى و نیک خواهى منحصر به فرد خود، همواره در کنار مردم و از حال آنها با خبر بود و در غم و شادى با آنها شریک بود ؛ در تشییع جنازه شرک مىکرد و براى عیادت مریض، حتى در دورترین نقطه مدینه، عازم خانه او مىشد.(38)
با مردم بسیار مأنوس بود و با کمال تواضع و بزرگوارى با آنها برخورد مىکرد ؛ هیچگاه خود را تافته جدا بافته نمىدانست و هرگز خودرا از مردم متمایز نمىدانست ؛ نیازهایش را خود از بازار تهیه مىکرد و به دست خود به خانه مىبرد. به همگان، کوچک تا بزرگ، سلام مىکرد و با ثروتمند یا فقیر هر دو مصافحه مىکرد و تا فرد مقابل دستش را نمىکشید، دست مبارک خود را از دستش جدا نمىساخت.
رسول خدا صلى الله علیه وآله در مردمدارى چنان حساس بود که براساس روایتى، اگر یکى از مسلمانان را سه روز نمىدید، از حال او جویا مىشد ؛ اگر معلوم مىشد که در مسافرت است، برایش دعا مىکرد و اگر در مسافرت نبود، به دیدارش مىشتافت و اگر بیمار بود، به عیادتش مىرفت.(39) هیچکس را از توجه خویش استثنا نمىکرد ؛ حتى دعوت بردگان را به گرمى مىپذیرفت.(40)
با اینکه آن حضرت از هر گونه تکلفى بیزار بودند و بین خود و دیگران هیچ امتیازى قائل نمىشدند، گاه برخى نیازمندان، مقهور شکوه مقام و نام پیامبرى او مىشدند ؛ از اینرو، پیامبر گاه کسانى را که به هنگام برخورد با ایشان دچار لکنت زبان مىشدند، یا آثار تأثیرپذیرى در چهرههایشان مشاهده مىشد، در آغوش مىگرفت و به آنها محبت مىکرد وکارى مىکرد که از شکوه و ابهت ایشان، دچار شتابزدگى و عجله نشوند... همچنین هرگاه نیازمندى نزد ایشان مىآمد، فوراً مىفرمود: اشکالى ندارد، اشکالى ندارد(41) و بدین ترتیب کارى مىکرد که وى هرگز احساس شرمندگى نکند.
مردم مدینه همیشه کودکان خود را نزد پیامبر مىآوردند، تا برایشان از خدا خیر و برکت بخواهد یا ایشان را نامگذارى کند. رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز کودک را در آغوش مىگرفت و در دامان خود مىنشاند. در این میان چه بسا کودک دامان آن حضرت را کثیف مىکرد. برخى حاضران با ناراحتى بر سر کودک فریاد مىکشیدند ؛ ولى رسول خدا صلى الله علیه وآله آنها را از این کار نهى مىکرد و مىگذاشت تا کار کودک تمام شود و سپس دعا یا نامگذارى را تمام مىکرد و بدین ترتیب، خانواده آن کودک را خشنود مىساخت. هرگز حاضران مشاهده نکردند که پیامبر، از اینکه کودک لباس ایشان را نجس کرده، ناراحت شده باشد، پس از آنکه آنها بیرون رفتند، آن حضرت لباس خود را مىشست. چنان رأفت و رحمتى به مردم داشت که اگر در حال نماز، صداى گریه کودکى را مىشنید، سوره کوتاهى مىخواند و نماز را زود تمام مىکرد.(42) این حرکات، از بزرگترین پیامبر خدا، نشان دهنده رحمت ایشان و شفقت و دلسوزى او نسبت به مردم است.به هر کس که نزد ایشان مىرفت احترام مىکرد ؛ چندان که حتى گاه لباس خود را براى نشستن او پهن مىکرد یا او را در جاى خود مىنشاند.(43) روزى جریر بن عبداللَّه به خانه رسول خدا صلى الله علیه وآله رفت ؛ اما خانه ایشان پر بود و وى جایى براى نشستن نیافت، از این رو، در بیرون خانه نشست. وقتى رسول خدا صلى الله علیه وآله وضعیت او را دید، لباس خود را برداشت و به هم پیچید و به او داد و فرمود: بر روى آن بنشین. جریر آن را برداشت و بر گونههاى خود گذاشت و بوسید. سلمان فارسى نیز چنین ماجرایى را نقل مىکند و مىگوید: نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله رفتم. آن حضرت بالشى را که بر آن تکیه کرده بود، به من داد و فرمود: «اى سلمان هیچ مسلمانى نیست که متکایش را براى احترام به برادر مسلمانش بدهد، مگر آنکه خدا او را مىآمرزد».(44) در خارج خانه با فقیران بسیار معاشرت مىکرد و این کار را چنان دوست مىداشت که در راز و نیاز خود با خدا مىفرمود: «خدایا مرا در حال حیات و ممات نیازمند قرار ده و در زمره نیازمندان محشورم کن...»(45)
از جلوههاى مردمدارى، مدارا با مردم در مواردى است که با دین الهى مخالفتى نداشته باشد ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله به مدارا با مردم بسیار اهمیت مىداد و مىفرمود: «پروردگارم، مرا به مدارا با مردم امر کرده ؛ به همان سان که به اداى واجبات».(46) ایشان مدارا با مردم را نصف ایمان و رفق و آسانگیرى با آنها را نصف عیش مىدانست(47) و مىفرمود: «خدا رفق و مدارا را در همه کارها دوست دارد و بر آن پاداشى مىدهد که به سختگیرى و عدم مدارا نمىدهد».(48)
یکى پیامبر اکرم یکى از دلایل برترى پیامبران بر سایر مردم را شدت مداراى آنها با دشمنان دین خدا مىدانست(49) و مىفرمود: «سه چیز است که اگر در کسى نباشند، هیچ کارى از او به سرانجام نخواهد رسید: [تقوا و] ورعى که وى را از ارتکاب گناهان الهى باز دارد ؛ اخلاق [نیکى] که با آن با مردم مدارا کند و بردبارىاى که جهالت نادانان را دفع کند».(50)
4. مردمیارى
رسول خدا صلى الله علیه وآله شیفته یارى رساندن به مردم بود، چنانکه گاه زندگىاش را در این راه مىگذاشت. سرور مردم را کسى مىدانست که به آنها خدمت کند.(51) مىدانیم که بهترین و لذتبخشترین حالت براى رسول خدا حال نماز بود ؛ اما کمک به مردم در نظر ایشان چنان اهمیتى داشت که اگر در حال نماز کسى کنارش مىنشست، نماز خود را کوتاه مىکرد و بلافاصله پس از نماز به او رو مىکرد و مىفرمود: «آیا نیازى دارید؟»(52) روزى زنى نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و گفت: «با شما کارى دارم». حضرت پاسخ داد: «در هر یک از راههاى مدینه که مایلى بنشین، من نیز با تو خواهم نشست(53) [و به کارت رسیدگى خواهم کرد]». امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا قسم که رسول خدا صلى الله علیه وآله وقتى نیاز کسى به او مىرسید، براى برآورده کردن آن، از خود صاحب نیاز بیشتر خوشحال مىشد».(54)
اگر رسول خدا صلى الله علیه وآله بر مرکبى سوار بود، اجازه نمىداد کسى در کنار او پیاده باشد و او را نیز سوار مىکرد و اگر او از این کار امتناع مىکرد، مىفرمود: «پس جلوتر از من برو و همان جایى که مىخواهى خود را به من برسان».(55) از هیچ فرصتى براى یارى رساندن به مردم دریغ نمىورزید: «هر کس در برابر ستمگرى، از مؤمنى حمایت کند، خدا روز قیامت فرشتهاى برایش مىگمارد که در برابر آتش جهنم، از گوشت بدن او حمایت کند.»(56) همچنین مىفرمود: «هر کس غم و غصه کسى را برطرف کند یا به مظلومى کمک برساند، خداوند سى و هفت بار او را مىبخشد».(57) یارى مردم را در مورد همه آنها، اعم از نیکوکار یا بدکار سفارش مىکرد و بَدان را از خود نمىراند و یارى کردن آنها را هدایت و باز داشتن آنها از ارتکاب گناه مىدانست. روزى به یاران خود فرمود: «برادرت را یارى کن، خواه ظالم باشد یا مظلوم». از ایشان پرسیدند: «چگونه در حالى که ظالم است یاریش کنیم؟» فرمود: «بدین گونه که او را از ظلم باز دارى».(58)
در فرازى دیگر فرمود: «هر کس در حالى صبح کند که به امور مسلمانان اعتنایى ندارد، مسلمان نیست».(59) نیز مىفرمود: «هر کس یک نیاز از نیازهاى برادر مؤمنش را برآورده سازد، چنان است که گویى به اندازه همه عمرش، خدا را عبادت کرده است».(60) از نظر ایشان حرکت براى برآورده ساختن نیاز برادر مسلمان، حتى در صورتى که نتواند به نتیجه برسد، پاداش خود را دارد: «هرکس براى برآوردن نیاز برادر [مسلمان]ش در ساعتى از روز یا شب اقدام کند، این کار براى او از اعتکاف دو ماه بهتر خواهد بود ؛ خواه آن نیاز را برآورده سازد یا نه».(61)
هنگامى که از ایشان پرسیدند: «محبوبترین مردم نزد خدا کیست؟» فرمود: «کسى که بیشترین نفع را براى مردم داشته باشد»(62) و در فرازى دیگر فرمود: «دو ویژگى نیک است که بالاتر از آنها نیکىاى وجود ندارد: ایمان به خدا و نفع رساندن به بندگان خدا»(63) و نیز فرمود: «مردم عیال خدایند، پس محبوبترین مردم نزد خدا کسانى هستند که به عیال خدا نفع برسانند و اعضاى خانه خدا را خشنود سازند»(64) و «هرکس برادر مسلمانش را با گفتن کلمهاى لطفآمیز احترام کند و غمش را برطرف سازد، همواره در سایه گسترده خدا خواهد بود و مادام که بر آن حال است، رحمت خدا شامل حالش خواهد بود».(65) همچنین فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است ؛ به او خیانت نمىکند و به او دروغ نمىگوید و او را تنها نمىگذارد ؛ همه امور مسلمان، خواه آبرو یا مال یا خونش، بر مسلمان حرام است. تقوا در همین است. در شرارت و بدى انسان همین بس که برادر مسلمانش را تحقیر کند».(66) «مؤمن نسبت به مؤمن، همانند ستون است که یکدیگر را تقویت (و یارى) مىکنند».(67) ایشان مؤمنان را یکپارچه مىدانست و آنان را چون اعضاى یک پیکر تشبیه مىکرد که با ناراحتى یک عضو، سایر اعضا نیز به درد مىآیند.(68)
در جنگها و مسافرتها، همواره مراقب همراهان خود بود و معمولاً در انتهاى صف و گروه راه مىرفت تا به کسانى که به کمک نیاز دارند، یارى برساند و گاه حتى چنان با سربازان عادى صمیمى مىشد که از پدر و مادر او و خانواده و مشکلات زندگى خانوادگىاش جویا مىشد و در برطرف کردن مشکلات آنها مىکوشید. یکى از این نمونهها خاطرهاى است که جابر بن عبداللَّه نقل مىکند که در ضمن آن رسول خدا صلى الله علیه وآله از ازدواج او و مشکلات خانوادگى او پرسید و بعدها به او کمک کرد.(69)
امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس نیازى از نیازهاى برادر مسلمانش را برآورده سازد خدا در روز قیامت، صدهزار نیاز او را برآورده مىکند که از جمله آنها و نخستین آنها بهشت است و یکى دیگر این است که نزدیکان و خویشان و برادرانش را وارد بهشت مىکند...».(70)
5. رعایت حقوق مردم
از نگاه اسلام، این مسئله بسیار روشن است که حقوق مردم بر حق خدا مقدم است، چرا که ممکن است خدا در روز قیامت از حقوق خود بگذرد و بندگان را ببخشد ؛ اما هیچ فردى در قیامت از حقوق خود نمىگذرد. امام على علیه السلام فرمود: «خدا حقوق بندگان خود را بر حقوق خود مقدم کرده است، پس هر کس که حقوق بندگان خدا را رعایت کند، حقوق خدا را نیز رعایت کرده است».(71) رسول خدا صلى الله علیه وآله بر اداى حقوق مردم تأکید فراونى داشت، از روایات حقوق زیادى استنباط مىشود که برخى آنها عبارت است:(72)
1. هر چه براى خود مىپسندى، براى دیگران نیز بپسند.
2. پرهیز از آزار آنها با گفتار با کردار.
3. پرهیز از تکبرنبست به آنها.
4. پرهیز از سخن چینى و نیز گوش دادن به سخنچینى سخنچینان.
5.عدم قطع رابطه بیش از سه روز.
6. نیکى کردن در حق آنها با حداکثر توان.
7. خوشاخلاقى، نرم خویى و گشاده رویى نسبت به همه.
8 . وفاى به عهد و پیمان با آنها و عدم خیانت به آنها.
9. احترام به همه براساس شأن و منزلتى که دارند، به ویژه احترام به بزرگان هر قوم.
10. خیرخواهى براى آنها.
11. اصلاح و آشتى دادن کسانى که به عللى از یکدیگر جدا شده، دشمنى پیدا کردهاند.
12. پردهپوشى از زشتىها و خطاهاى مردم.(73)
13. کوشش در رفع نیاز آنها تا حد امکان.
14. سلام کردن به مردم.
15. همنشینى با نیازمندان.
16. پىجویى وضعیت مردم و رسیدگى به مشکلات آنها و شرکت در مجالس و مراسم آنها.
17. مواسات با آنها در دارایى خود.
18. عیادت آنها به هنگام بیمارى.
19. شرکت در تشییع جنازه آنها.
20. به نیکى یاد کردن از آنها پس از مرگشان.
در این میان در روایات، افزون بر حقوق پدر و مادر و خویشاوندان، بر حقوق برخى افراد جامعه بیشتر تأکید شده است ؛ نظیر حقوق همسایگان، دوستان، میهمانان و زیردستان انسان.
سفارش درباره حقوق همسایگان بسیار فراوان است ؛ براى مثال رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : «بهترین یاران خدا کسانى هستند که نسبت به یاران خود بهترین باشند و بهترین همسایگان خدا کسانىاند که براى همسایه خود بهترین باشند».(74)
عبداللَّه بن عمرو گوسفندى را براى مجاهد ذبح کرد و پس از ذبح گوسفند نزد وى برد. مجاهد دو بار از او پرسید: «آیا از این گوسفند، به همسایه یهودى ما هم هدیه کردید؟» من از رسول خدا صلى الله علیه وآله شنیدم که مىفرمود: «جبرئیل همواره مرا به رعایت حقوق همسایه سفارش مىکرد ؛ چندان که پنداشتم، همسایه را نیز یکى از وارثان قرار خواهد داد».(75) این روایت را عایشه نیز نقل کرده است.(76) امام على علیه السلام نیز در آستانه شهادت خویش، همین روایت را نقل کرده است.(77)
رسول خدا صلى الله علیه وآله در فراز دیگرى، حرمت همسایه را چون حرمت مادر مىداند.(78) یکى از مردان انصار نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و گفت: «از فلانى خانهاى خریدهام ؛ اما نزدیکترین همسایهام کسى است که از او هیچ خیرى امید ندارم و از شرش هم در امان نیستم». رسول خدا صلى الله علیه وآله به امام على علیه السلام، سلمان و ابوذر دستور داد که از طرف ایشان با بلندترین صدا، سه بار اعلام کنند که هر کس همسایهاش از شر او در امان نباشد، ایمان ندارد. آنها نیز اعلام کردند: سپس رسول خدا صلى الله علیه وآله با دستش به چهل خانه از مقابل پشت سر و از سمت راست و چپش اشاره کرد (و آنها را همسایه انسان دانست.)(79) در فراز دیگرى فرمود: «هر کس همسایهاش را بیازارد، خدا بوى بهشت را بر او حرام مىکند و جایگاهش در آتش است که چه بد جایگاهى است! و هر کس حق همسایهاش را تضییع کند، از ما نیست ؛ جبرئیل همواره درباره همسایگان به من سفارش مىکرد ؛ به گونهاى که پنداشتم، همسایه را یکى از وارثان قرار خواهد داد».(80)
در برخى روایات، حتى در مورد خوراک و پوشاک همسایه نیز سفارش شده است: «هر کس که سیر بخوابد ؛ ولى همسایهاش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است».(81) روزى یکى از یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله، سر وقت به قرارى که با رسول خدا صلى الله علیه وآله گذاشته بود. نرسید. وقتى خدمت رسول خدا صلى الله علیه وآله رسید، ایشان از او پرسید «چه شد که دیر آمدى؟» او گفت: «لباسى نداشتم که بپوشم و بیرون بیایم». رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «آیا همسایهاى که دو دست لباس داشته باشد، نداشتى که یکى از آنها را به تو عاریه دهد؟» گفت: چنین همسایهاى دارم». رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «[ اکنون که لباسش را به تو عاریه نداده،] برادر تو محسوب نمىشود».(82)
رسول خدا صلى الله علیه وآله حقوق همسایه را چنین برشمردند:
1. اگر از تو کمکى طلبید، کمکش کنى.
2. اگر قرضى خواست، قرض بدهى.
3. اگر نیازمند شد، تنهایش نگذارى.
4. اگر به او خیرى رسید. به او تبریک بگویى.
5. اگر بیمار شد، به عیادتش بروى.
6. اگر دچار مصیبتى شد، به او تسلیت و دلگرمى دهى.
7. اگر درگذشت به تشییع جنازهاش بروى.
8 . خانهات را چندان بلند نسازى که مانع از رسیدن باد به او شود ؛ مگر آنکه خود او اجازه دهد.
9. اگر میوهاى خریدى، به او نیز بدهى و اگر چنین قصدى ندارى، مخفیانه به خانهات ببرى تا او نبیند.
10. اجازه ندهى که فرزندت میوه را بیرون برد و باعث حسرت و اندوه فرزندان همسایهات شود.
11. با بوى غذاهایت او را نیازارى، مگر آنکه مانع از رسیدن بوى غذایت به او شوى.(83)
حقوق زیردستان و کسانى که به گونهاى زیر نظر انسان کار مىکنند، اهمیت بسیار زیادى دارد ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله بر این نکته تأکید مىکرد و مىفرمود: «هر کس برادر مسلمانى، زیر دست او بود، باید از آنچه خود مىخورد، به او بدهد و از آنچه خود مىپوشد، بر او بپوشاند و به وى کارى واگذار نکند که از عهدهاش بر نمىآید و اگر (بنا به ضرورت) چنین کرد، به او در انجام آن کمک کند.(84)
6 . وفاى به عهد
از اصول ضرورى و شایسته سیره پیامبراکرم صلى الله علیه وآله، وفاى به عهد است. قرآن کریم، وفاى به عهد را یکى از ویژگىهاى مؤمنان مىداند و به صراحت دستور مىدهد: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، به پیمانهاى خود وفادار باشید».(85)
وفاى به عهد، از مهمترین اصول زندگى رسول خدا صلى الله علیه وآله بود. آن حضرت بر عمل به پیمان و عدم نقض آن، حتى در صورتى که طرف پیمان، کافر یا دشمن انسان باشد، تأکید مىکرد و هرگز هیچ پیمانى را زیر پا نمىگذاشت. همواره سفارش مىکرد که مسلمان باید به عهد و پیمانش وفا کند: «هر کس وفاى به عهد نداشته باشد، دین ندارد».(86) امام صادق علیه السلام نقل مىکند: رسول خدا صلى الله علیه وآله با مردى قرارى گذاشت که در کنار صخره مشخصى منتظر او بماند. آن حضرت به ایشان فرمود: من در اینجا منتظر شما مىمانم تا برگردى، پس از مدتى حرارت آفتاب شدت یافت و اصحاب ایشان گفتند: یا رسول اللَّه! اى کاش به سایه مىآمدى (تا آفتاب شما را نیازارد). ایشان این درخواست را نپذیرفت و فرمود: من با آن مرد در اینجا قرار گذاشتهام و در همین جا منتظراو مىمانم و اگر نیامد، خلف وعده از طرف او خواهد بود. بر اساس نقل برخى، آن حضرت تا سه روز در همان نقطه در انتظار آن مرد ماند و وقتى او را دید، بىهیچ عصبانیتى فرمود: اى جوانمرد! مرا به زحمت انداختى، سه روز است که در اینجا هستم.(87)
7. امانتدارى
امانتدارى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله زبانزد عام و خاص بوده و هست ؛ حتى پیش از بعثت نیز آن حضرت در میان مردم مکه، با لقب «امین» مشهور بود ؛ بدترین دشمنان ایشان نیز وى را فردى امین مىشمردند و در امانتدارى او تردیدى نداشتند. هر کس حتى اگر نخ و سوزنى نزد آن حضرت به امانت مىگذاشت، ایشان آن را به وى باز مىگرداند.(88) ایشان بر امانتدارى تأکید مىکرد و کسانى را که از این ویژگى بىبهره بودند، اساساً بىایمان مىدانست.(89) از نظر ایشان یکى از مهمترین ملاکهاى سنجش و ارزیابى انسانها امانتدارى آنهاست ؛ «به کثرت نماز، روزه، حج و... آنها منگرید، بلکه به راستگویى و امانتدارى آنها بنگرید».(90) نیز مىفرمود: «امانتدارى موجب غنا و خیانت موجب فقر است».(91)
8 . راستگویى
راستگویى از فضایل بسیار مهم اخلاقى است که در صورت همگانى شدن، اعتماد افراد به یگدیگر مستحکم شده، جامعه انسانى به امنیت خواهد رسید. خداى سبحان در قرآن کریم، مؤمنان را پس از سفارش به تقواى الهى، به وارد شدن در زمره راستگویان فرا مىخواند.(92) رسول خدا صلى الله علیه وآله راستگویى را زینت گفتار مىداند(93) و از نزدیکترین افراد را به خود در روز قیامت، راستگوترین آنها معرفى مىکند. چنانکه گذشت، راستگویى را از مهمترین معیارهاى سنجش و ارزیابى انسانها برمىشمرد. در برابر راستگویى، رذیلت دروغگویى قرار دارد. سخن از آن به مجال دیگرى نهاده مىشود.
9. بخشش
پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله سرآمد بخشندگان بود. آن حضرت خود به مردم مىفرمود: «هر کس از ما چیزى بخوهد، از آنچه در اختیار داریم، دریغ نخواهیم کرد».(94) جبرئیل علیه السلام مىگوید: «من همه خانوادههاى روى زمین را بررسى کردم و در میان ایشان، بخشندهتر از رسول خدا صلى الله علیه وآله نیافتم».(95)
ابوسعید خدرى مىگوید ؛ «رسول خدا صلى الله علیه وآله بسیار با حیا بود ؛ هیچگاه از او چیزى نخواستند، مگر آنکه پاسخ مثبت داد».(96) اگر زمانى چیزى نزد ایشان نبود، قول مىداد که به زودى آن حاجت را برآورده سازد.(97) روزى فردى خدمت ایشان رسید و تقاضاى کمک کرد. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «اکنون چیزى ندارم، اما به حساب من خرید کن و وقتى چیزى به دستم رسید، بهاى آن را مىپردازم». عمر که شاها ماجرا بود، به ایشان گفت: «اى پیامبر خدا! به او بخشش کردى، در حالى که خدا آنچه در توان تو نیست، بر تو تکلیف نکرده است». رسول خدا صلى الله علیه وآله از سخن او ناخشنود شد. یکى از انصار که آنجا حاضر بود، گفت: «اى پیامبر خدا (هرچه مىخواهى) انفاق کن و از خدا درباره فقر و ندارى خود نترس». تبسّم در چهره رسول خدا صلى الله علیه وآله مشهود شد و فرمود: «از سوى خدا به همین شیوه مأمور شدهام».(98)
امام على علیه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه وآله بخشندهترین مردم، و در رفت و آمد و همراهى کریمترین مردم بود ؛ به گونهاى که هر کس با او رفت و آمد مىکرد و او را مىشناخت، محبتش در قلبش مىافتاد».(99) آن حضرت در بخشش، هرگز به خود نمىاندیشید، از این رو، به دوست و دشمن، و به باادب و بىادب یکسان مىبخشید.
عربى بادیهنشین به رسول خدا صلى الله علیه وآله رسید و عباى ایشان را گرفت و به شدت کشید ؛ به گونهاى که گوشه عبا در گردن رسول خدا صلى الله علیه وآله جا انداخت. آنگاه به رسول خدا صلى الله علیه وآله گفت: «اى محمد ؛ دستور بده از مال خدا که در اختیار توست، به من بدهند». رسول خدا صلى الله علیه وآله تبسمى کرد و سپس دستور داد به او چیزى بدهند.(100)
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «سخاوت، درختى از درختان بهشت است ؛ هر کس که شاخهاى از آن را بگیرد، نجات مىیابد».(101) از ایشان پرسیدند: برترین اعمال کدام است؟ فرمود: «سخاوت و خوشاخلاقى، پس از این دو جدا نشوید تا سعادت یابید».(102) همچنین فرمود: «هنگامى که خدا بهشت را آفرید، بهشت پرسید: پروردگارا! مرا براى چه کسى آفریدهاى؟ خدا فرمود: براى هر سخاوتمند پرهیزکار. بهشت گفت: پروردگارا راضى شدم».(103) رسول خدا صلى الله علیه وآله تأکید مىکرد که انسان از سنین جوانى با ویژگى بخشش انس بگیرد ؛ براى مثال مىفرمود: «نزد خدا جوان بخشنده و خوشاخلاق از پیرمرد بخیل عابد و بداخلاق محبوبتر است».(104)
10. سپاسگزارى
سپاسگزارى، شناخت زحمت و خدمت دیگران و تشکر و قدرشناسى از آنهاست خداى سبحان خود را به نام یا صفت «شاکر» یا «شکور» معرفى مىکند: «وَ مَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ »(105) و «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ »(106).
یکى از ارکان اصلى زندگى اجتماعى و پایدارى پایههاى جامعه این است که انسانها زحمات و خدمات یکدیگر را ارج نهند. رعایت نکردن این اصل موجب دلسردى زحمتکشان و نیکان شده، اندک اندک بىتفاوتى اعضاى جامعه نسبت به کارهاى نیک و خدمت به جامعه را در پى دارد و صمیمیت و همدلى لازم براى زندگى اجتماعى را از بین مىبرد. در مقابل، رعایت این اصل موجب انسجام، پیوستگى و همدلى بیشتر اعضا و استحکام جامعه مىشود، از این رو، اعضاى جامعه نباید در برابر خدمات یکدیگر بىتفاوت باشند و دستکم با گفتار، این وظیفه را به جاى آورند. در قرآن و روایات نیز بر این وظیفه بسیار تأکید شده است. خداوند نیز با صفت «بسیار سپاسگزار» توصیف شده است: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ »(107) ؛ در واقع، خداوند هیچگاه کار نیک انسانها را بىپاداش نمىگذارد.
اصل سپاسگزارى از خدمات دیگران، در نظر رسول خدا صلى الله علیه وآله آن همه مهم است که اساساً سپاس از خدا را بىسپاس از مردم رد مىکند: «هر کس سپاسگزار مردم نباشد، سپاسگزار خدا نیست».(108) در واقع، ایشان تشکر از مردم را شرط سپاسگزارى خدا مىداند. ایشان به پاس خدمات مردم و خانواده خود از آنها تشکر مىکرد ؛ براى مثال همواره از حضرت خدیجه یاد مىکرد و بر او درود مىفرستاد و مىفرمود: «خدیجه، هنگامى به من پیوست که همه مردم از من دورى مىگزیدند ؛ مرا در راه اسلام تنها نگذاشت و حمایتم کرد ؛ خدایش بیامرزد که زن پربرکتى بود و از او صاحب شش فرزند شدم».(109) همچنین از کنیز آزاد شدهاى به نام «تویبه» که در دوران شیرخوارگى، چند روز به ایشان شیر داده و ایشان را سرپرستى کرده بود، یاد مىکرد و همواره به او احترام مىگذاشت. حتى از مدینه براى او که در مکه مىزیست، لباس و هدایایى مىفرستاد و هنگامى که درگذشت بسیار غمگین شد و از حال خویشاوندان او جویا شد تا نسبت به آنها محبت و دلجویى کند.(110)
11. میهماننوازى
میهاننوازى و آداب میهاندارى از مهمترین مسائلى است که در سیره و سخن رسول خدا صلى الله علیه وآله به آن توجه بسیار شده است. ایشان مىفرمود: «میهمان راهنماى بهشت است».(111) ایشان میهمان را مایه آمرزش گناهان دانسته است: «میهمان به همراه روزى خود وارد خانه مىشود و هنگامى که از خانه میزبان خارج مىشود، همه گناهان آن خانه را با خود مىبرد».(112) روزى به یاران خود فرمود: «هنگامى که خدا خیر و سعادت گروهى را بخواهد، براى آنان هدیهاى را مىفرستد». گفتند: «چه هدیهاى». فرمود: «میهمان که به همراه روزى خود وارد مىشود و به همراه گناهان اهل آن خانه بیرون مىرود».(113) ایشان خانه بىمیهمان را خانه بىفرشته معرفى مىکند: «خانهاى که میهمان در آن پاى نمىنهد، فرشتهها در آن گام نمىنهند».(114) نیز مىفرماید: «هر کس میهمان را اکرام کند، هفتاد پیامبر را اکرام کرده و هر کس براى میهمان یک درهم خرج کند، چنان است که هزاران هزار دینار در راه خدا خرج کرده است».(115)
ایشان افزون بر تأکید بر میهماننوازى، بر اجابت دعوت برادر مسلمان نیز بسیار تأکید کرده است: «من به حاضران و غایبان امتم سفارش مىکنم که دعوت برادر مسلمان خود را بپذیرند ؛ هرچند که با او پنج میل فاصله داشته باشند، چرا که پذیرش دعوت مسلمان بخشى از دین است».(116)
ایشان رد دعوت مسلمان و نیز پذیرش دعوت و عدم تناول غذاى میزبان را نوعى جفا مىدانست.(117) از سوى دیگر، میهمانى ناخوانده را نکوهش مىکرد. روزى به امام على علیه السلام فرمود: هشت دسته اگر به آنها اهانت شد، نباید کسى جز خود را ملامت کنند ؛ نخستین آنها میهمان ناخوانده است.(118) همچنین مىفرمود: «هر کس به میهمانى دعوت شود و او بىعذر و دلیل موجه رد کند، خدا و رسول خدا صلى الله علیه وآله را نافرمانى کرده است و هر کس بىدعوت بر سر سفرهاى بنشیند، همانند دزد وارد مىشود و سرزنش شده خارج مىشود».(119)
روزى یکى از اهالى مدینه، ایشان و پنج نفر از یارانشان را براى صرف غذا دعوت کرده بود. یکى از یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله در راه به آنها برخورد و با آنها همراه شد. وقتى به محل میهمانى رسیدند، حضرت به او فرمود: «اینان تو را دعوت نکردهاند، پس بنشین تا تو را به آنها معرفى کنم و از آنها اجازه ورود تو را نیز بگیرم».(120) این ماجرا اولاً دلسوزى و حیاى آن حضرت را نشان مىدهد ؛ ثانیاً بیانگر آن است که حضور در میهمانى بىدعوت، در نظر آن حضرت ناپسند بوده است.
در روایات متعددى، براى میهمان و میزبان وظایفى بیان شده که در ادامه به برخى آنها اشاره مىکنیم ؛
وظایف میزبان
1. میزبان باید بکوشد که در میهمانى او، تنها ثروتمندان حضور نیابند، بلکه افراد نیازمند نیز بر سفره انسان حاضر باشند. رسول خدا صلى الله علیه وآله مىفرمود: «بدترین غذا، سورى است که در آن، تنها افراد سیر حاضر باشند و از افراد گرسنه دریغ شود».(121)
2. میزبان نباید غذاهایى را که براى میهمانان حاضر مىکند، کم و ناچیز بشمارد و به اصطلاح نباید آنها را ناقابل معرفى کند، چرا که چنین کارى کفران و تحقیر نعمتهاى الهى است «در گناهکارى انسان همین بس که آنچه براى برادرانش حاضر مىکند، اندک شمارد، و در گناه کارى مردم هم همین بس که آنچه برادرشان براى آنها حاضر مىکند، اندک شمارند».(122)
3. نکته بسیار مهم این است که در میهماندارى باید از تکلّف و زحمت بىجا دورى کرد. رسول خدا صلى الله علیه وآله سفارش مىفرمود که براى میهماننوازى، به تکلّف و زحمت بىجا نیفتید.(123) امام على علیه السلام در پاسخ به فردى که ایشان را به میهمانى دعوت کرده بود، فرمود: «به شرطى مىپذیرم که سه چیز را برایم تضمین کنى: از بیرون خانه چیزى نخرى و هرچه در خانهدارى برایم حاضر کنى و خانوادهات را به زحمت نیندازى»، پس از آنکه که شخص این سه شرط را پذیرفت، امام دعوتش را اجابت کرد.(124)
4. بهتر است که در سفره برخى لوازم جانبى و ضرورى، نظیر خلال دندان یا دستمال کاغذى براى میهمانان فراهم باشد. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «از حقوق مهمان این است که خلال دندان برایش مهیا شود».(125)
5. میزبان باید همراه با میهمانان غذا بخورد ؛ نه جدا از آنها. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «هر کس که دوست دارد، خدا و رسولش او را دوست داشته باشد، باید همراه با میهمانش غذا بخورد».(126)
6 . میزبان باید به بهترین صورت و نیز با خوشرویى و محبت کامل از میهمانان پذیرایى کند. رسول خدا صلى الله علیه وآله هنگامى که گروه نجاشى بر ایشان وارد شدند، خود شخصاً برخاست و به خدمت آنها پرداخت.(127) همچنین رسول خدا صلى الله علیه وآله از اینکه از میهمان کار کشیده شود، نهى مىکرد.(128)
7 . رسول خدا صلى الله علیه وآله بدرقه میهمان را از حقوق وى مىدانست و مىفرمود: «یکى از حقوق میهمان این است که با او حرکت کرده، تا کنار درب خانه بدرقهاش کنى».(129)
وظایف میهمان
برخى وظایفى که براى میهمان بیان شده، عبارت است از:
1. پرهیز از میهمانى افراد فاسق و اهل گناه: رسول خدا صلى الله علیه وآله در وصایاى خود به ابوذر فرمود: «اى ابوذر جز با مؤمنان مصاحبت نکن و جز افراد متقى از غذایت نخورند و از غذاى افراد فاسق پرهیز کن».(130)
2. همچنان که پیشتر اشاره شد، میهمان باید از به همراه آوردن کسانى نظیر فرزند، دوست یا پدر و مادر که میزبان دعوتشان نکرده، بپرهیزد.
3. رعایت دقیق وقت تعیین شده، یعنى میهمان نباید زودتر یا دیرتر از وقت مقرر به خانه میزبان وارد شود.
4. همچنان که پیشتر اشاره شد، میهمان نباید غذایى را که برایش حاضر مىشود، ناچیز و اندک شمارد و به دیده حقارت به آن بنگرد.
5. میهمان نباید بیش از سه روز در خانه میزبان اقامت کند. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «میهمانى سه روز است و بیش از سه روز صدقه است و میهمان وظیفه دارد که پس از سه روز، از خانه میزبان برود.
6. میهمان باید در تعیین جاى نشستن، تابع نظر میزبان باشد، چرا که به تعبیر برخى روایات، صاحبخانه بهتر مىداند که چه جایى از خانهاش براى حفظ حرمت و پوشش خانواده او مناسبتر است.(131)
12. دوستیابى و دوستدارى
در زندگى اجتماعى، انسانها نسبت به برخى انس بیشترى مىیابند و او را دوست خود بر مىگزینند. انتخاب دوست در فرایند زندگى اجتماعى، امرى گریزناپذیر است. در بسیارى موارد، دوست انسان، مهمترین نقش را در تصمیمگیرىها و سرنوشت او ایفا مىکند. قرآن مجید از کسانى یاد مىکند که با برگزیدن دوستان بد، گرفتار عذاب جهنم شدهاند و با حسرت مىگویند: اى کاش با فلانى دوست نمىشدیم ؛ «و روزى است که ستمکار دستهاى خود را مىگزد [و] مىگوید: اى کاش با پیامبر راهى برمىگرفتم و اى کاش فلانى را دوست [خود ]نگرفته بودم»(132). در آیه دیگر نیز چنین آمده است: «یکى از بهشتیان مىگوید: راستى من [در دنیا ]همنشینى داشتم که به من مىگفت: آیا واقعاً تو این سخن را باور مىکنى که وقتى مردیم و خاک و [مشتى] استخوان شدیم، زنده مىشویم و جزا مىیابیم؟ [سپس ]مىپرسد: آیا شما از او اطلاعى دارید؟ پس او را در میان آتش مىبیند و مىگوید: به خدا سوگند چیزى نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازى! و اگر رحمت پروردگارم نبود، هرآینه من [نیز] از احضارشدگان در دوزخ بودم!»(133)
در اهمیت تأثیر دوست سرنوشت آدمى همین بس که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «آدمى بر همان دینى است که دوستش بر آن است، پس دقت کنید که چه کسى را به دوستى برمىگزینید!»(134) و «اگر در مورد کسى شک داشتید و دیندار بودن او براى شما معلوم نبود، به دوستانش بنگرید ؛ اگر دوستانش دیندارند، خود او دیندار است.»(135)
به دلیل تأثیر فراوان دوست در تصمیمگیرىها و رویکردهاى انسان، روایات متعدد، به بیان شرایط دوست پرداختهاند. برخى شرایطى که براى دوست خوب بیان شده عبارت است از:(136)
1. داشتن ایمان و تدین.
2. ظاهر و باطن او یکى باشد.
3. افتخار تو را افتخار خود و ننگ تو را ننگ خود بداند.
4. دریغ نکردن از آنچه در اختیار دارد براى تو.
5. هنگام دچار شدن به مصایب و گرفتارىها تو را تنها نگذارد.
6. آنچه براى خود مىپسندد، براى تو نیز بپسندد.
7. نادان نباشد.(137)
8 . شرور نباشد.(138)
9. دو رو، یعنى کسى که کردارش با گفتارش همسان نیست، نباشد.(139)
10. بدذات و خبیث نباشد.
11. اهل فسق و فجور نباشد.
12. امانتدار باشد.
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «همنشین نشوید، مگر با عالمى که شما را از پنج چیز به پنچ چیز فرامىخواند: از شک به یقین، از ریاکارى به اخلاص، از رغبت (به دنیا و گناهان) به دورى از آن، از تکبر به تواضع، و از حیلهگرى به خیرخواهى مردم».(140)
در روایات آمده است که پیش از انتخاب دوست، او را آزمایش کنید و از انتخاب شتابزده و بدون بررسى بپرهیزید. این آزمایش و ارزیابى، ممکن است از راههاى گوناگونى صورت پذیرد:
1. سپردن امانت به او و سنجش میزان امانتدارى او.
2. پیشنهاد کار ناپسند به او و دقت در نحوه عکس العمل او.
3. عصبانى کردن او و دقت در نحوه واکنش او.
4. دقت در گفتار و کردار او و پىجویى وجود ملاکهاى فوق براى دوست خوب.
5. مسافرت با او و بررسى رفتار و اخلاق او در مسافرت.
6. امتحان او با پیشنهادهاى مالى گوناگون.(141)
در روایات بر رعایت حقوق دوستان بسیار تأکید شده است ؛ آن چنانکه دستور داده شده، نام او، نام پدر، مادر، اجداد و محل سکونت او را از وى بپرسید! روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله ابن عمر را دید که دنبال چیزى مىگردد. از او پرسید: «دنبال چه هستى؟» گفت ؛ «در پى یکى از دوستانم». فرمود: «اى عبداللَّه! اگر کسى را دوست داشتى، نام او، نام پدرش، نام جد و خاندان و محل سکونتش را از او بپرس و هرگاه بیمار شد، به عیادتش برو و اگر از تو کمک خواست، به یاریش بشتاب».(142)
14. خشنود کردن مردم
رسول خدا صلى الله علیه وآله از هیچ فرصتى شاد کردن مردم دریغ نمىورزید و مىفرمود: «هر کس مؤمنى را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هر کس مرا خشنود کند، خدا را خشنود کرده است».(143) نیز مىفرمود: «محبوبترین کارها نزد خداى عز و جل شاد کردن مؤمنان است».(144)
ایشان این کار را گاه در قالب شوخى و مزاح انجام مىداد. امام صادق علیه السلام از یکى از یاران خود، در مورد شوخى با یکدیگر پرسید. او گفت: «کمتر شوخى مىکنیم». حضرت فرمود: «چرا با یکدیگر شوخى نمىکنید ؛ شوخى کردن اخلاقى نیکوست و شما با این کار موجب خوشحالى برادر خود مىشوید. پیامبر خدا صلى الله علیه وآله به قصد خوشحال کردن مردم با آنها شوخى مىکرد».(145) روزى پیرزنى به ایشان گفت ؛ «اى پیامبر خدا! از خدا بخواه که مرا به بهشت ببرد». رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «فلانى! هیچ پیر زنى وارد بهشت نمىشود». پیرزن از این سخن پیامبر گریست. حضرت فرمود: «به او بگویید، پیر زن با صورت پیر وارد بهشت نمىشود، بلکه خداوند نخست او را جوان مىکند و سپس به بهشت مىبرد، چرا که خداى سبحان مىفرماید: «إِنَّآ أَنشَأْنَهُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَهُنَّ أَبْکَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا »(146).(147)
گاه براى خوشحال کردن یارانش، در گفتار خود کلمات غیر عربى را با کلمات عربى مىآمیخت ؛ براى مثال روزى به یاران خود فرمود: «قوموا فقد صنع لکم جابر سورا»(148) ؛ برخیزید که جابر برایتان سور درست کرده است. البته ایشان تأکید مىکرد که در شوخى کردن نباید از حدود و قوانین الهى تجاوز کرد ؛ براى مثال مىفرمود: «هیچ بندهاى ایمان خود را کامل نمىکند ؛ مگر آنکه آنچه براى خود دوست مىدارد، براى برادرش نیز دوست بدارد و در مزاح و غیر مزاح، از خدا ترس داشته باشد».(149) هم چنین شوخى کردن از راه دستاویز قرار دادن کارهاى باطل و ناشایست را جایز نمىدانست و مىفرمود: «من شوخى مىکنم ؛ اما جز حق بر زبانم جارى نمىشود». بنابراین، کسانى که به بهانه شوخى مرتکب گناه مىشوند ؛ براى مثال به دیگرادن تهمت مىزنند، یا آنها را مسخره مىکنند، از نظر ایشان نکوهش شده است.
15. گذشت و خطاپوشى
گذشت از ویژگىهاى نیکوکاران است و در قرآن و روایات بر آن بسیار تأکید شده است ؛ براى مثال در قرآن مىفرماید: «و جزاى بدى مانند آن بدى است، پس هر که درگذرد و نیکوکارى کند، پاداش او بر [عهده] خداست»(150).
گذشت از خطا و بدى دیگران، از مهمترین و شاخصترین ویژگىهاى انسانهاى بزرگوار است رسول خدا صلى الله علیه وآله، هیچگاه بدى را با بدى پاسخ نمىداد، بلکه همواره مىبخشید و از بدى افراد مىگذشت.(151) ایشان مىفرمود: «آیا شما را از بهترین خلایق دنیا و آخرت آگاه نکنم؟ گذشت نسبت به کسى که به شما ستم کرده ؛ پیوند با کسى که از شما بریده ؛ نیکى در حق کسى که به شما بدى کرده و بخشش در حق کسى که از شما دریغ کرده».(152)
همواره مردم را به پیامدها و پاداشهاى دنیوى و اخروى بخشش بشارت مىداد ؛ براى مثال مىفرمود: «گذشت جز عزت براى انسان نیفزاید، پس گذشت کنید تا خدا شما را عزیز کند»(153) و «در روز محشر منادى ندا مىدهد، کسى که پاداشش بر عهده خداست، برخیزد و وارد بهشت شود». مىپرسند: «چه کسى پاداشش بر عهده خداست؟» مىگوید: «کسانى که نسبت به مردم گذشت داشتند»(154) و «هر کس به گاه قدرت، گذشت کند، خداوند در روز لغزش و لرزش گامها (روز قیامت) از خطاهاى او مىگذرد».(155)
16. فرو خوردن خشم
در عصر حاضر، فشارهاى روحى فراوانى بر انسانها وارد مىشود و این موجب اضطراب و عصبانیت شدید آنهامىشود. باید با الگو گرفتن از قرآن و کلمات معصومان، به ویژه پیامبر اعظم، بر این ویژگى ویرانگر فایق آمد. از جمله ویژگىهایى که قرآن براى پرهیزکاران و نیکوکاران برمى شمرد، فرو بردن خشم و گذشت از خطاى مردم است: «و خشم خود را فرو مىبرند و از مردم در مىگذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد»(156) و «و چون به خشم درمىآیند، در مىگذرند»(157).
رسول خدا صلى الله علیه وآله با هشدار نسبت به عواقب زیانبار خشم، مىفرمود: «غضب سنگى از سوى شیطان است»(158) و «غضب ایمان را فاسد مىکند ؛ همچنان که سرکه عسل را».(159) در فرازى دیگر فرمود: «غضب سنگى (از سوى شیطان) در قلب آدمى است ؛ آیا ندیدهاید که چشمان فرد عصبانى قرمز مىشود و رگهایش گشاد مىشود؟ پس هر کس اندکى احساس خشم کرد، باید به زمین بچسبد».(160) (کنایه از تغییر حالت و خوابیدن روى زمین براى فرو خواباندن خشم).
روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله از یاران خود پرسید ؛ «در میان شما قهرمان کیست؟» گفتند: شخص بسیار توانمندى که پهلویش به زمین نیاید». پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «بلکه قهرمان واقعى مردى است که شیطان را در قلبش سرکوب کند و خشم او شدید گردد و خون در رگهایش آشکار شود ؛ ولى او خدا را یاد کند و با بردبارى خود، غضبش را سرکوب کند».(161) روزى به عدهاى برخورد که با بلند کردن سنگى زورآزمایى مىکردند فرمود: «این چیست؟» گفتند: «بلند کردن این سنگ معیارى است که با آن مىفهمیم قوىترین فرد کیست». فرمود: «مىخواهید بگویم قوىترین و توامندترین شما چه کسى است؟» گفتند: «آرى، اى پیامبر خدا!» فرمود: «قوىترین و توانمندترین شما کسى است که هنگام خرسندى، به گناه و باطل نیفتد و خشم وى را از سخن حق دور نسازد و به هنگام قدرت، به کارى که شایسته و حق نیست، روى نیاورد».(162) ایشان فرو خوردن خشم را موجب تقویت ایمان دانسته، مىفرماید: «... هر کس خشمش را فرو خورد، خدا درونش را از ایمان پر کند...».(163)
افزون بر آن، فرو خوردن خشم، جلب مهربانى خدا را در پى دارد. از حضرت عیسى علیه السلام پرسیدند: «سختترین چیز چیست؟» فرمود: «خشم خدا». گفتند: «با چه چیز مىتوان از خشم او در امان ماند؟» فرمود: «اینکه خشمگین نشوید». گفتند: «منشأ خشم چیست؟» فرمود: «کبر و بزرگ دانستن خود و تحقیر و پست شمردن دیگران».(164)
روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله با اصحاب خود در مسجد نشسته بود. عربى بادیه نشین وارد مسجد شد و در آنجا قضاى حاجت کرد. اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله با عصبانیت بر سرش فریاد کشیدند. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «لا تزرموه» (رهایش کنید بگذارید کارش را بکند). سپس او را نزد خود خواند و فرمود: «مساجد براى کثیفى و قضاى حاجت نیست، بلکه براى خواندن قرآن و یاد خدا و نماز ساخته شدهاند»، سپس سطل آبى خواست و آنجا را تطهیر کرد.(165)
انسان باید براى علاج غضب، علل به وجود آورنده آن را از بین ببرد و از زمینههایى نظیر تکبر، خودپسندى، شوخىهاى بىجا، و... بپرهیزد و به هنگام بروز خشم، تا مىتواند وضعیت خود را تغییر دهد ؛ براى مثال آن محل را ترک کند یا اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، بخوابد و نیز خدا و قدرت او را یاد کند و با یادآورى اجر فرو خوردن خشم، بر آن غلبه کند.
رسول خدا صلى الله علیه وآله به امام على علیه السلام فرمود: «اى على! خشمگین مشو و اگر خشمگین شدى بنشین و در قدرت پروردگار و بردبارىاى که بر بندگانش دارد، بیندیش و اگر به تو گفتند: «از خدا بترس»، خشم را. خود دور کن و به بردبارى روى آور».(166) در فرازى دیگر، وضو گرفتن را راه فرو بردن خشم معرفى مىفرماید: «غضب از شیطان است و شیطان از آتش و آتش هم با آب خاموش مىشود، پس هر که خشمگین شد، وضو بگیرد».(167)
البته نکتهاى که باید بدان توجه کرد این است که انسان در مواردى که حقى پایمال یا دین خدا منکوب مىشود، باید خشمگین شود. از این گونه خشم در آیات و روایات ستایش شده است. در قرآن، در بیان ویژگى یاران پیامبر آمده است: «أَشِدَّآءُ عَلَى الْکُفَّارِ »(168) و نیز به رسول خدا صلى الله علیه وآله دستور مىدهد: «یَأَیُّهَا النَّبِىُّ جَهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَفِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ »(169). امام على علیه السلام مىفرماید: «رسول خدا صلى الله علیه وآله براى دنیا خشمگین نمىشد ؛ اما در مواردى که حقى پایمال مىگردید، چنان خشم مىگرفت که هیچکس او را نمىشناخت و تا آن حق را نمىستاند، هیچ چیز یاراى ایستادگى در برابر خشم ایشان را نداشت».(170)
17. پرهیز از رهبانیت
بر اساس آموزههاى منقول از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، هیچکس حق ندارد، دنیا را براى رسیدن به آخرت یا آخرت را براى رسیدن به دنیا رها کند. این دو از یکدیگر جدا شدنى نیست. ایشان همواره با رهبانیت مبارزه مىکرد و به یاران خود مىفرمود: «هرگاه داراى ثروت و دارایى شدید، باید اثر آن در شما مشاهده شود».(171) در سوره مائده مىخوانیم: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَتِ مَآ أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ * وَکُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَلاً طَیِّبًا وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى أَنتُم بِهِى مُؤْمِنُونَ »(172)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! چیزهاى پاکیزهاى را که خدا براى شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حد مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست نمىدارد و از نعمتهاى حلال و پاکیزهاى که خدا به شما ارزانى داشته، بخورید و از خدایى که به او ایمان دارید، پروا کنید.
در شأن نزول این آیه چنین آمده است: برخى یاران پیامبر، با تأثیرپذیرى از سخنان ایشان درباره روز قیامت و سختى حساب، تصمیم گرفتند که روزها را روزه بگیرند و شب را به نماز برخیزند و روى فرش نخوابند و از خوردن گوشت و رابطه با همسران خود بپرهیزند و دینا را رها کنند. در همین روزها همسر یکى از این افراد نزد عایشه آمد و عایشه با مشاهده ظاهر ناآراسته و ژولیده او گفت: «چرا به خود نمىرسى و آرایش نمىکنى؟» او ماجراى عبادت و عزلتنشینى همسرش را تعریف کرد. هنگامى که پیامبر از این ماجرا آگاهى یافت، همه یاران خود را به مسجد فراخواند و طى سخنانى فرمود: «هان! که من هرگز به شما دستور نمىدهم که همانند کشیشان مسیحى و راهبهها، دنیا را کنار بگذارید. کنارهگیرى از خوردن گوشت و قطع رابطه با زنان و دیرنشینى و رهبانیت، در دین من نیست... رهبانیت امت من در جهاد است...». سپس فرمود: «انسانهاى پیش از شما، در اثر سختگیرى بر خود هلاک شدند. آنها بر خود سخت گرفتند، پس خدا نیز بر ایشان سخت گرفت».(173) در روایت دیگرى رسول خدا صلى الله علیه وآله طى سخنانى تأکید کردند که من خود شب را مىخوابم و ازدواج مىکنم و روزها نیز غذا مىخورم، هر کس از راه و روش من اعراض کند، از من نیست.(174)
18. بىتکلّفى
رفتارهاى رسول خدا صلى الله علیه وآله در همه حالات، خواه در خانه یا جامعه و در میان مردم، کاملاً از تکلّف عارى بود. در توصیف ایشان گفتهاند: در معاشرت با مردم، کمترین زحمت و هزینهاى را براى آنان نداشت و مىفرمود: ما پیامبران و امنا و پرهیزکاران از تکلّف و زحمت بىجا بیزاریم.(175)
امام على علیه السلام در توضیح نحوه مجالست پیامبر براى امام حسن علیه السلام مىفرماید: «همه نشست و برخاستهاى پیامبر، با یاد خدا بود. در مجالس براى خود جاى خاص و مشخصى برنمىگزید و دیگران را هم از این کار نهى مىکرد. هنگامى که به مجلسى وارد مىشد، در نخستین جاى خالى مىنشست و مردم را نیز به این کار توصیه مىکرد».(176) ابوذر مىگوید: «هنگامى که پیامبر خدا میان یارانش مىنشست، چنان بىتکلّف و عارى از امتیازطلبى بود که اگر فرد غریبهاى وارد مىشد، بىپرسش از حاضران، نمىتوانست تشخیص دهد که پیامبر خدا کدامیک از حاضران است، از اینرو ما از ایشان تقاضا کردیم که در میان حاضران جاى خاصى را براى خود قرار دهد که افراد تازه وارد، ایشان را از سایرین تشخیص دهند».(177)
پیامبر رحمت، چنان بىتکلّف و متواضع بود که براى راحتى افراد تازه وارد و براى آنکه سایر حاضران در زحمت نیفتند، این تقاضا را پذیرفت و براى ایشان سکّویى از گل ساخته شد و از آن پس پیامبر بر روى آن مىنشست و سایر حضار در اطراف ایشان.(178) این مسئله نشانگر آن است که پیامبر رحمت در میان مردم، هرگز به فکر خود نبود و تا مىتوانست کارى مىکرد که مردم از تکلّف و زحمت به دور باشند ؛ در واقع، رفع نیاز مردم در درجه نخست اولویتهاى رفتارى ایشان بود.
خود ایشان مىفرمود: «من سه چیز را ترک نخواهم کرد: سوار شدن بر الاغ بىپالان، غذا خوردن بر روى حصیر به همراه بندگان و اینکه با دستان خود به نیازمندان کمک کنم».(179)
روزى عمر نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و دید که ایشان روى حصیرى نشسته و آثار آن بر بدن شریف آن حضرت پیدا شده است. گفت: «اى پیامبر خدا! اى کاش زیراندازى تهیه مىکردید!» رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «مرا با دنیا چه کار! مَثَل من و دنیا، همچون سوارهاى است که در روز گرمى در حال حرکت است ؛ به درختى مىرسد و زیر سایه آن لحظهاى آرام مىگیرد و سپس آنجا را ترک مىکند».(180)
هیچگاه تظاهر نمىکرد ؛ همانند بردگان غدا مىخورد و همانند بردگان مىنشست و مىدانست که بنده خداست.(181) در برخى روایات آمده است که هم روى زمین مىنشست و هم روى زمین غذا مىخورد.(182)
19. مسؤلیتپذیرى
در شریعت اسلام، هیچکس در جامعه بىمسئولیت در نظر گرفته نشده است. هر کس بر اساس جایگاهى که در جامعه دارد، مسؤلیت خاصى برعهده دارد. رسول خدا صلى الله علیه وآله در حجة الوداع، در مقدمه سفارشات و بیانات مهم خود فرمود: «... من مسئولم و شما نیز مسئولید...».(183) خطاب به قاریان قرآن فرمود: «اى گروه قاریان از خدا در مورد کتاب خدا پروا کنید ؛ چرا که هم من مسئولم و هم شما. از من در مورد رساندن رسالت الهى به مردم خواهند پرسید و از شما در مورد کتاب خدا و سنت من که بر دوش دارید».(184) در فراز معروف دیگر، مسئولیت را اعم از مسئولیتهاى فردى یا اجتماعى دانسته، فرمود: «هان! که همه شما در جامعه شبان و نگاهبان یکدیگرید و همه نسبت به هم مسئولید ؛ امیرى که برمردم حاکم است، شبان و مسئول مردم است. هر کس شبان خانواده خود است و درباره آنها باید پاسخگو باشد. زن مسئول و نگاهبان خانه همسر و فرزندان اوست و باید درباره آنها پاسخگو باشد».(185) در فراز دیگر فرمود: «خدا از هر کسى که چیزى را در اختیار او گذاشته، خواهد پرسید که آیا را پاس داشته یا از بین برده است ؛ حتى از انسان درباره اعضاى خانوادهاش نیز سؤال مىکند».(186)
ما باید با در نظر گرفتن سفارشهاى رسول خدا صلى الله علیه وآله و امامان، همواره آماده پذیرفتن مسئولیتهایى باشیم که در جامعه برعهده ما گذاشته مىشود. این کار هم رضایت الهى را در پى خواهد داشت و موجب کمال معنوى و روحى آنها خواهد گردید و هم در موفقیت اجتماعى آنها نقش به سزایى خواهد داشت. شانه خالى کردن از مسئولیت، از منظر اسلامى بسیار نکوهیده و منفور است.
روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله با یاران خود همسفر بود. در ساعتى از روز تصمیم گرفتند که استراحت کرده، غذایى بخورند. یکى از اصحاب گفت: «سر بریدن گوسفند با من». دیگرى گفت: «کندن پوست آن با من». سومى کار پخت و پز را بر عهده گرفت و افراد دیگر نیز به ترتیب، بخشى از تهیه غذا را برعهده گرفتند. با اینکه افراد زیادى براى انجام کارها حضور داشتند، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «جمع کردن هیزم از صحرا با من». یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله گفتند: «اى فرستاده خدا! شما راحت باشید ؛ ما خود با کمال افتخار همه کارها را انجام مىدهیم. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «مىدانم که شما این کارها را انجالم مىدهید ؛ اما خدا دوست نمىدارد که بندهاش را در میان یارانش، داراى موقعیت و وضعیتى متمایز ببیند».(187) این را گفت: و براى جمعآورى هیزم رهسپار شد.(188)
به صورت خلاصه، مسئولیتهاى انسان در این دنیا به چند دسته تقسیم مىشود.
1. مسئولیت انسان در برابر خود.
2. مسئولیت انسان در برابر خانواده (اعم از پدر و مادر، برادران و خواهران، و همسر.
3. مسئولیت انسان در برابر جامعه.
4. مسئولیت انسان در برابر نعمتهایى که خدا به او بخشیده.
5. مسئولیت انسان در برابر دین.
در اینجا نمىتوانیم درباره همه این ابعاد بحث کنیم و تنها به این امر اشاره مىکنیم که براى ایفاى مسئولیت انسان در برابر دین، دو تعلیم اساسى تبیین شده است:
1. امر به معروف.
2. جهاد.
اگر انسان مشاهده کند که دین یا تعالیم دینى که به عنوان یک نعمت، در اختیار او قرار گرفته، سرکوب مىشود یا احکام آن به سخره گرفته مىشود یا در جامعه به آن عمل نمىشود، از باب امر به معروف و نهى از منکر و با رعایت شرایط و جزئیات آن، مسئول دفاع از آن است و اگر به تکلیف خود در برابر حفظ دین و مسائل دینى عمل نکند، در روز قیامت مؤاخذه خواهد شد و اگر به مملکت اسلام حمله شود، انسان موظف است، به جهاد و دفاع از کشور اسلامى و دین در برابر این حمله برخیزد.
20. کار و تلاش
کار، مهمترین رکن برپایى و پایایى انسان، خانواده و جامعه است. در آیات و روایات نیز بر کار و تلاش در عرصههاى گوناگون تأکید شده است. رسول خدا صلى الله علیه وآله طلب روزى حلال را بر هر زن و مرد مسلمان واجب مىداند و مىفرماید: «پىجویى روزى حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است».(189) ایشان این کار را بهترین عبادت دانسته، مىفرماید: «عبادت خدا ده بخش است که نُه بخش آن پىجویى روزى حلال است» و در روایت دیگرى فرمود: «عبادت هفتاد بخش است که بهترین آن پىجویى حلال است».(190) کسانى که تنبلى کرده، بار زندگى خود را بر دوش دیگران مىاندازند، ملعون مىداند: «هر کس بار زندگى خود را بر دوش دیگران اندازد، ملعون است».(191)
مردم را علاوه بر نتایج دنیوى کار، به پاداشهاى اخروى آن بشارت مىداد: «هر کس از حاصل دسترنج خود بخورد، خدا به او با نظر رحمت مىنگرد و هرگز عذابش نمىکند»،(192) بلکه همه درهاى بهشت را به روى او باز مىکند تا از هر یک که مىخواهد وارد بهشت شود(193) و «هر کس حاصل دسترنج خود را بخورد، همچون برقى درخشان از پل صراط مىگذرد».(194) در فراز دیگر فرمود: «هر کس از دسترنج خود بخورد، روز قیامت در شمار پیامبران قرار مىگیرد و پاداش آنها را مىبرد».(195)
رسول خدا صلى الله علیه وآله هرگاه مرد نیرومند و سالمى مىدید و از نیروى او در شگفت مىشد، مىپرسید: «آیا شغلى دارد؟» اگر پاسخ منفى مىشنید، مىفرمود: «از چشمم افتاد». وقتى علت را مىپرسیدند، مىفرمود: «چون اگر انسان شغلى نداشته باشد، دینش را دستمایه زندگیش قرار مىدهد» ؛(196) کنایه از اینکه کسى که کارى ندارد، ممکن است در اثر فشار فقر و نیازهاى زندگى، دین خود را تابع دنیایش قرار دهد و آن را وسیلهاى براى تأمین زندگى خود قرار دهد یا دینفروشى کند یا دینش را از دست بدهد.
روزى در جمع یاران نشسته بود و جوان نیرومندى را دید که مشغول کار بود. یکى از حاضران گفت: «اگر این جوان نیروى جوانیش را در راه خدا به کار مىگرفت، شایسته تمجید بود». رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «این طور نگویید! اگر این جوان براى تأمین نیازهاى خود یا پدر و مادر ناتوان خود کار مىکند، در راه خدا گام برداشته است...».(197)
انس بن مالک نقل مىکند که رسول خدا صلى الله علیه وآله پس از بازگشت از جنگ تبوک، سعد انصارى به استقبال ایشان رفت. پیامبر هنگامى که با سعد دست داد، احساس کرد که دستان او زبر و خشن است. از او پرسید: «به دستت چه آسیبى رسیده که چنین زبر و خشن شده؟» سعد گفت: «اى پیامبر خدا! با بیل و طناب، به کار و تأمین معاش خانوادهام مشغولم، از اینرو دستانم زبر و خشن شده است». رسول خدا صلى الله علیه وآله با شنیدن این جمله، دستان سعد را بوسید و فرمود: «این دستى است که آتش جهنم با آن تماس پیدا نمىکند».(198)
21. رفتار در مجالس
جلسات پیامبر رحمت، سرشار از اخلاق پسندیده و والایى بود که رسول خدا صلى الله علیه وآله با گفتار و کردار حیاتبخش خود، در افراد به وجود آورده بود. در جلسات ایشان، هرگز گناهى انجام نمىشد. جلسات پیامبر جلوهگاه بردبارى، حیا، راستگویى و امانت بود. صداى افراد در آنها بلند نمىشد و حریم هیچکس نمىشکست. اگر در جلسه از کسى اشتباهى سر مىزد، در جاى دیگر نقل نمىشد. همه حاضران انصاف را در حق یکدیگر رعایت و با یکدیگر براساس تقوا و پرهیزکارى رفتار مىکردند. نسبت به یکدیگر فروتن بودند و به افراد بزرگتر احترام کرده، با افراد کوچکتر مهربان بودند. نیازمندان را بر خود مقدم مىداشتند و مراقب و محافظ افراد غریب بودند.(199)
پیامبر در جلسات خود، همواره خوشرو، گشاده و نرمخو بود. هیچگاه خشن و درشتخو یا سبکسر نبود. آن حضرت چنان رفتار کرده بود که در حضور ایشان نزاع و جدالى درباره یک مسئله در نمىگرفت. اگر کسى صحبت مىکرد، همه ساکت مىشدند تا سخنان او پایان پذیرد. همواره سعى مىکرد، رفتارى همسان با رفتار حاضران داشته باشد و هرگز خود را تافتهاى جدا بافته در مجلس محسوب نمىکرد ؛ براى مثال اگر حاضران از چیزى به خنده مىافتادند، رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز مىخندید و از آنچه حاضران شگفتزده مىشدند، شگفت زده مىشد... رسول خدا صلى الله علیه وآله با همه به گونهاى یکسان برخورد مىکرد و حق همه حاضران را به خوبى به جا مىآورد ؛ به گونهاى که هیچکس احساس نمىکرد که از نظر رسول خدا صلى الله علیه وآله، فرد دیگرى از او محترمتر است. هر کس با ایشان هم مجلس مىشد، پیامبر از حضور او بلند نمىشد، بلکه چندان مىنشست و صبر مىکرد که خود او برخیزد.(200) احترام افراد چنان براى ایشان مهم بود که اگر مىخواست به کسى اشاره کند، هرگز با انگشت اشاره مىکرد، بلکه با کف دست خود اشاره مىکرد.(201)
اگر کسى نزد پیامبر مىآمد، حضرت حتماً براى احترام او واکنش نشان مىداد ؛ براى مثال از مکان خود جا به جا مىشد. روزى فردى به مسجد آمد. رسول خدا صلى الله علیه وآله که تنها در مسجد نشسته بود، براى او جا به جا شد ؛ وى گفت: «اى فرستاده خدا ! جا براى نشستن زیاد است». حضرت فرمود: «این حق مسلمان بر مسلمان دیگر است که وقتى مىخواهد بنشیند، دیگران براى او جا باز کنند» ؛(202) البته از اینکه انسان با ورود کسى بلند شود، نهى مىکرد و مىفرمود: «همانند عجمها براى یکدیگر بلند نشوید ؛ ولى اشکال ندارد که براى یکدیگر جا باز کنید» ؛(203) البته براساس برخى روایات، اهل بیت خود را استثنا مىکرد و آن را جایز مىدانست.(204)
نحوه نشستن آن حضرت بسیار مؤدبانه بود ؛ به گونهاى که هیچگاه دیده نشد که پاى خود را در حضور دیگران دراز کند.(205) همچنین هیچگاه مانند بسیارى عربها که دامن لباس را بالا مىزدند و زانوهایشان دیده مىشد، زانوهاى خود را از زیر لباس بیرون نمىآورد.(206) بیشتر اوقات رو به قبله مىنشست.(207)
روزى به یاران خود فرمود: «حق مجالس را ادا کنید». گفتند: «حق مجالس چیست؟» فرمود: «چشمهایتان را از گناه پوشیده دارید ؛ جواب سلام را بدهید ؛ نابینایان را راهنمایى کنید و امر به معروف و نهى از منکر کنید».(208)
پی نوشت ها:
1) قلم/4.
2) آل عمران/159.
3) کنز العمال، ح 5217. (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق).
4) کنز العمال، ح 5217. (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)
5) کنز العمال، ح 5215. (الاسلام حسن الخلق).
6) بحار الانوار، ج68، ص385 ؛ کنزالعمال، ح5141.
7) المحجة البیضاء، ج 5، ص 93 ؛ میزان الحکمة، ج3، ص139.
8) بحار الانوار، ج68، ص389.
9) بحار الانوار، ج68، ص 383
10) بحار الانوار، ج68، ص385
11) بحار الانوار، ج68، ص384
12) کنز العمال، ح5190.
13) بحار الانوار، ج66، ص386.
14) بحار الانوار، ج68، ص385.
15) بحار الانوار، ج68، 374
16) بحار الانوار، ج68، ص387.
17) بحار الانوار، ج68، ص387
18) بحار الانوار، ج68، ص387
19) قال النبى صلى الله علیه وآله: من اخلاق المؤمنین والصدیقین والشهداء والصالحین البشاشة اذا بروا والمصافحة والترحیب اذا التقوا، (ابو عبد الرحمن سلمى، «آداب الصحبة وحسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پور جوادى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج 2، ص96.
20) بحار الانوار، ج68، ص393.
21) سنن الدارمى، عبداللَّه بن بهرام الدارمى، دمشق: مکتبة الاعتدال، ج2، ص322.
22) سنن النبى، ص50.
23) سنن النبى، ص50.
24) ر.ک: بحار الانوار، ج66، ص372 و...
25) الخلق السىء یفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل (بحار الانوار، ج70، ص297.)
26) بحار الانوار، ج70، ص297.
27) سوء الخلق ذنب لایفغر. (میزان الحکمة، ج3، ص152 ؛ المحجة البیضاء، ج 5، ص 93.)
28) إن العبد لیبلغ من سوء خلقه اسفل درک جهنم. (میزان الحکمة، ج2، ص154).
29) بحار الانوار، ج68، ص394.
30) قال صلى الله علیه وآله: «ان اعظم الناس منزلة عند اللَّه یوم القیامة أمشاهم فى أرضه بالنصیحة لخلقه»، جامع السعادات، ج 2، ص 213.
31) جامع السعادات، ج 2، ص 213.
32) قال صلى الله علیه وآله: من سعى فى حاجة لاخیه فلم ینصحه، فقد خان اللَّه و رسوله. (جامع السعادات،2/213)
33) جامع السعادات.2/213.
34) لایؤمن احدکم حتى یحب لاخیه ما یحب لنفسه. (سنن الدارمى، ج2، ص307؛ جامع السعادات، ج2، ص214.)
35) کنز العمال، ح 5244.
36) سنن النبى، ص48.
37) کهف/ 6.
38) بحار الانوار، ج16/ 228.
39) مکارم الاخلاق، الشیخ طوسى، ص19.
40) الشمائل المحمدیة، فصل فى تواضعه.
41) سنن النبى، ص126.
42) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص25.
43) سنن النبى، ص118.
44) مکارم الاخلاق، ص21.
45) اللهم احینى مسکیناً و أمتنى مسکیناً و احشرنى فى زمرة المساکین...» (مستدرک الوسائل، ج7، ص203).
46) بحار الانوار، ج2، ص69.
47) بحار الانوار، ج74، ص145.
48) قال النبى صلى الله علیه وآله: «ان اللَّه بحب الرفق و یعطى علیه ما لا یطى على العنف» و قال: «ان اللَّه یحب الرفق فى الامر کله». (سنن الدارمى، ج2، ص323)
49) بحار الانوار، ج72، ص401
50) بحار الانوار، ج72، ص437.
51) قال النبى صلى الله علیه وآله : سید القوم خادمهم. (ابوعبدالرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پور جوادى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول ؛ 1372، ج2، ص 97.)
52) سنن النبى، ص118.
53) الشمائل المحمدیة، فصل فى تواضعه.
54) واللَّه لرسول اللَّهصلى الله علیه وآله أسر بقضاء حاجة المؤمن اذا وصلت الیه من صاحب الحاجة. (جامع السعادات ، ج 2 ، ص 231)
55) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص22.
56) من حمى مؤمنا من ظالم بعث اللَّه ملکاً یوم القیامة یحمى لحمه من نار جهنم. (جامع السعادات، ج 2، ص 225)
57) جامع السعادات، ج2، ص225.
58) جامع السعادات، ج2، ص 225.
59) من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم (جامع السعادات، ج 2، ص 228).
60) من قضى لاخیه المؤمن حاجة فکانما عبد اللَّه دهره. (جامع السعادات، ج 2، ص 228)
61) من مشى فى حاجة اخیه ساعة من لیل او نهار، قضاها او لم یقضها، کان خیرا له من اعتکاف شهرین. (جامع السعادات، ج 2، ص 230).
62) قال: انفع الناس للناس. جامع السعادات، ج 2، ص 218.
63) خصلتان من الخیر لیس فوقهما شىء من البر: الایمان باللَّه و النفع لعباد اللَّه. (جامع السعادات، ج 2، ص 218.)
64) قال صلى الله علیه وآله: «الخلق عیال اللَّه، فأحب الخلق الى اللَّه من نفع عیال اللَّه و ادخل على اهل بیته سرورأ» (جامع السعادات، ج 2، ص 218 و اصول کافى، باب الاهتمام بأمور المسلمین.)
65) جامع السعادات، ج 2، ص 216.
66) سنن الترمذى، ج3، ص218، ح1992.
67) المؤمن للمؤمن کالبنیان یشد بعضه بعضا. (سنن الترمذى، ج3، ص218، 1993.)
68) قال النبى صلى الله علیه وآله مثل المؤمنین فى توادهم و تراحمهم کمثل الجسد الواحد اذا اشتکى عضو منه تداعى سائره بالحمى و السهر. (ابو عبدالرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصر اللَّه پورجوادى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج2، ص64.) (و نیز ر . ک: البخارى، ج4، ص44، س24)
69) ر . ک: مکارم الاخلاق، ص20.
70) جامع السعادات، ج 2، ص 230.
71) غرر الحکم.
72) ر.ک: سنن الدارمى، ج2، ص275 و ج3، ص224 و بحار الانوار، ج71، ص222 و...
73) قال النبى صلى الله علیه وآله من ستر على مسلم ستره اللَّه تعالى فى الدنیا و الآخرة.
74) سنن الترمذى، ج 3 ، ص 224.
75) سنن الترمذى، ج 3، ص 223 : (ما زال جبرئیل یوصینى بالجار حتى طننت أنه سیورثه).
76) سنن الترمذى، ج 3، ص 224.
77) اللَّه اللَّه فى جیرانکم فانه وصیة نبیکم، ما زال یوصى بهم حتى ظننا انه سیورثهم. (بحار الانوار، ج 71، ص 153).
78) حرمة الجار على الانسان کحرمة امه. (بحار الانوار، ج 73، ص 154).
79) لا ایمان لمن لم یأمن جاره بوائقه. (وسائل الشیعة، ج8 ، ص487.)
80) بحار الانوار، ج71، ص150.
81) ما آمن بى من بات شبعاناً و جاره المسلم جائع. (بحار الانوار، ج71، ص152.)
82) مصادفة الاخوان، ص36.
83) مسکن الفؤاد عند فقد الاحبة والاولاد. الشهید الثانى، التحقیق: مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، الطبعة الاولى: 1407، ص105.
84) بحار الانوار، ج71، ص141 - 142.
85) مائده/10.
86) قال النبى صلى الله علیه وآله : لا دین لمن لا عهد له... (بحار الانوار، ج69، 197)
87) مکارم الاخلاق، ص21 ؛ بحار الانوار، ج16، ص235.
88) الکافى، ج2، ص636.
89) قال النبى صلى الله علیه وآله: لا ایمان لمن لا امانة له. (بحار الانوار، ج69، ص198)
90) بحار الانوار، ج72، ص114، قال النبى صلى الله علیه وآله: لا تنظروا إلى کثرة صلاتهم وصومهم، و کثرة الحج والمعروف، و طنطنتهم باللیل، ولکن انظروا الى صدق الحدیث وأداء الامانة.
91) بحار الانوار، ج72، ص177.
92) توبه/ 119.
93) قال النبى صلى الله علیه وآله: زینة الحدیث الصدق. (بحار الانوار، ج68، ص9)
94) مستدرک الوسائل، ج7، ص223.
95) سنن النبى، ص126.
96) مکارم الاخلاق النسخ الطبرسى، ص 17 (عن أبى سعید الخدر یقول: کان رسول اللَّه عینا ، لا یسنل شیئا الا أعطاء).
97) سنن النبى، ص126.
98) الشمائل المحمدیة، ص294.
99) أمیرالمؤمنین على بن أبى طالب علیه السلام قال: کان رسول اللَّه صلى الله علیه وآله أجود الناس کفا وأکرمهم عشرة من خالطه فعرفه أحب. (مکارم الاخلاق الشیخ الطبرسى، ص17)
100) مکارم الاخلاق، ص17.
101) ارشاد القلوب، ص137.
102) همان، ص 137.
103) همان، ص138.
104) قال النبى صلى الله علیه وآله: «شاب سخى حسن الخلق أحب الى اللَّه تعالى من شیخ بخیل عابد شىء الخلق». (کنز العمال، ح 16061)
105) بقره/ 158.
106) شورا/ 23.
107) شورا/ 23.
108) قال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله : «من لم یشکر الناس لم یشکر اللَّه». (سنن الترمذى، ج3، ص 228، ح2021)
109) بحار الانوار، ج16، ص12.
110) بحار الانوار، ج15، ص401 ؛ کحل البصر، ص54.
111) الضیف دلیل الجنة، بحار الانوار، ج72، ص260 - 261.
112) الضیف یأتى القوم برزقه، فاذا ارتحل ارتحل بجمیع ذنوبهم، بحار الانوار، ج72، ص461.
113) بحار الانوار، ج72، ص461.
114) کل بیت لایدخل فیه ضیف لایدخله الملائکة، بحار الانوار، ج72، ص 461.
115) ارشاد القلوب، ص 138.
116) اوصى الشاهد من امتى و الغائب ان یجیب دعوة المسلم ولو على خمسة امیال ؛ فان ذلک من الدین، بحار الانوار، ج72، ص 447 - 448.
117) من الجفا... ان یدعى الرجل الى طعام فلا یجیب او یجیب فلا یأکل. بحار الانوار، ج72، ص 447.
118) بحار الانوار، ج72، ص464.
119) سنن ابى داود، ج 2، ص 196.
120) مکارم الاخلاق، ص22 ؛ بحار الانوار، ج16، ص236.
121) شر الطعام الولیمة یدعى الیها الشبعان و یحبس عنه الجیعان. (میزان الحکمة، ج5، ص 522)
122) کفى بالمرء اتما ان یستقل ما یقرّب الى اخوانه. (المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقى، تحقیق: السید جلال الدین الحسینى، دار الکتب الاسلامیة، [بىتا] ، ج2، ص412).
123) بحار الانوار، ج72، ص459.
124) بحار الانوار، ج72، ص459.
125) ان من حق الضیف ان یعد له الخلال، بحار الانوار، ج63/441.
126) من احب ان یحبه اللَّه و رسوله قلیاً کل مع ضیفه. (میزان الحکمة، ح2399).
127) المستطرف، ج1، ص238.
128) بحار الانوار، ج47، ص41.
129) بحار الانوار، ج72، ص451.
130) یا اباذر لا تصاحب ألا مؤمنا و لایأکل طعامک الا تقى و لا تأکل طعام الفاسقین. (مستدرک سفینة البحار، الشیخ على النمازى، تحقیق: الشیخ حسن بن على النمازى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى لجماعة المدرسین، 1419، ج87 ، ص202.)
131) بحار الانوار، ج 72، ص451.
132) فرقان/ 27 - 28.
133) صافات/51 - 55.
134) قال النبى صلى الله علیه وآله: «المرء على دین اخیه فلینظر أحدکم من یخالل» (ابو عبدالرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پورجوادى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج2، ص65.
135) بحار الانوار، ج71، ص188.
136) ر.ک: بحار الانوار، ج71، صى باب11.
137) قال النبى صلى الله علیه وآله قطیعة الجاهل تعدل صلة العاقل. (بحار الانوار، ج 71، ص 198)
138) قال النبى صلى الله علیه وآله: مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار و مجالسة الاخیار تلحق الاشرار بالاخیار، (بحار الانوار، ج 71، ص 199)
139) قال النبى صلى الله علیه وآله واحذر صحابة من یقبل رأیه وینکر عمله . فان الصاحب معتبر بصاحبه . (بحار الانوار ، ج 71 ، ص 199).
140) بحار الانوار، ج71، ص188 - 189.
141) ر . ک: تحف العقول، ص237 ؛ بحار الانوار، ج71، ص173 و ج75، ص239 و 235 ؛ مصادقة الاخوان، للشیخ الصدوق على بن بابویه القمى، اشراف السید على الخراسانى الکاظمى، الکاظمیة: منشورات مکتبة الامام صاحب الزمان العامة، [بىتا]، ص72.
142) ابو عبد الرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابوعبد الرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پورجوادى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج2، ص77 - 78.
143) من سر مؤمنا فقد سرّنى و سرّنى فقد سرّ اللَّه. (جامع السعادات، ج 2، ص 226).
144) ان احب الاعمال الى اللَّه عز و جل ادخال السرور على المؤمنین. (جامع السعادات، ج 2، ص 226)
145) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص21.
146) واقعه/ 35 - 37.
147) الشمائل المحمدیة، فصل فى مزاحه.
148) اخلاق النبى وآدابه، ج4، ص93.
149) کنز العمال، ج1، ص43، ح106.
150) شورا/ 40.
151) سنن الترمذى، ج3، ص249، ح2085.
152) بحار الانوار، ج68، ص399.
153) العفو لایزید العبد الا عزاً فاعفوا یعزکم اللَّه. (کنز العمال، ح7012)
154) کنز العمال، ح7009.
155) کنز العمال، ح7023.
156) آل عمران/ 134.
157) شورا/ 37.
158) الغضب جمرة من الشیطان. (بحار الانوار، ج70، ص265).
159) بحار الانوار، ج70، ص265.
160) سنن الترمذى، ج3، ص328.
161) بحار الانوار، ج74، ص150.
162) مشکوة الانوار، ص72.
163) بحار الانوار، ج66، ص382.پ
164) بحار الانوار، ج70، ص463.
165) اخلاق النبى وآدابه، ج1، ص467.
166) تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه وآله، ابن شعبة الحرانى، تحقیق: على اکبر الغفارى، مؤسسة النشر الاسلامى لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیة، ص15.
167) میزان الحکمة، ج7، ص239 - 240.
168) فتح / 29 .
169) توبه / 73.
170) مجمع الزوائد، ج8 ، ص273.
171) إذا کان لک مال فلیر علیک. (سنن النسائى، احمد بن شعیب النسائى، بیروت: دارالفکر، الطبعة الاولى: 1348 ق، ج8 ، ص196)
172) مائده / 87 - 88 .
173) فانما هلک من کان قبلکم بالتشدید ؛ شددوا على انفسهم فشدد اللَّه علیهم. (المیزان، ج 6، ص 113)
174) فمن رغب عن سنتى فلیس منى. (همان)
175) نحن معاشر الانبیاء و الامناء و الاتقیاء براء من التکلف. (مصباح الشریعه، منسوب به امام صادق علیه السلام، بیروت: مؤسسة الاعلمى، الطبعة الاولى: 1400ق، ص140 - 141).
176) سنن النبى، ص50.
177) مکارم الاخلاق، طبرسى، 16 ؛ سنن النبى، ص104.
178) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص16.
179) همان، ص24.
180) همان، ص25.
181) بحار الانوار، ج16، 225 : (عن آبى عبداللَّه علیه السلام قال ؛ کان رسول اللَّه صلى الله علیه وآله یأکل أکل العبد یجلس جلوس العبد وتعلم انه عبده).
182) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص16.
183) و انى مسؤول و انکم مسؤولون... (کنز العمال، ح12911).
184) تفسیر نور الثقلین، الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تحقیق: السید هاشم الرسولى المحلاتى، الطبعة الرابعة: 1412، قم: مؤسسة اسماعیلیان، ج4، ص402.
185) الا کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته... صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج النیشابورى، بیروت: دار الفکر، [بىتا]، (8جلدى)، ج6، ص8 .
186) کنز العمال، ح14636.
187) ان اللَّه یکره من عبده ان یراه متمیّزاً بین اصحابه.
188) کحل البصر فى سیرة سید البشر، شیخ عباس قمى، ص68. (و نیز ر.ک: داستان راستان، شهید مرتضى مطهرى، ص22.)
189) طلب الحلال فریضة على کل مسلم و مسلمة. (بحار الانوار، ج100، ص9).
190) العبادة عشرة اجزاء تسعة اجزاء فى طلب الحلال. (بحار الانوار، ج100، ص9).
191) تحف العقول، ص37.
192) من أکل من کدّ یده نظر اللَّه الیه بالرحمة ثم لایعذبه ابداً. (بحار الانوار، ج100، ص9)
193) من أکل من کدّ یده حلالاً فتح له أبواب الجنة یدخل من أیها شاء. (بحار الانوار، ج100، ص9 - 10)
194) من أکل من کدّ یده مرّ على الصراط کالبرق الخاطف. (بحار الانوار، ج100، ص9)
195) من أکل من کدّ یده کان یوم القیامة فى أعداد الانبیاء و یأخذ ثواب الانبیاء. (بحار الانوار، ج100، ص10)
196) بحار الانوار، ج100، ص9.
197) محجة البیضاء، ج3، ص140.
198) فقبّل یده رسول اللَّه صلى الله علیه وآله و قال: هذه ید لا تمسّها النار. (اسد الغابة، ابن الاثیر، (5 جلدى)، تهران: اسماعیلیان، [بىتا]، ج2، ص269)
199) سنن النبى، ص52.
200) بحار الانوار، ج16، ص152 ؛ مکارم الاخلاق، ص17.
201) مکارم الاخلاق، ص13.
202) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص25.
203) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص26.
204) بحار الانوار، ج72، ص467.
205) بحار الانوار، ج16، ص236.
206) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص17.
207) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص26.
208) مکارم الاخلاق، طبرسى، ص26